«حافظهی مادرم ضعیف شده بود. ماههای آخر عمرش غرق در دنیای کودکی شده بود. ناگهان دخترکی میشد و کمی بعد نوعروسی ترسان. مادرم رازهای سربهمهرش را برایم فاش میکرد، درددل میکرد، از مردهها و زندهها یاد میکرد و من حیرتزده به آن کالبد و روح و حافظهی روبهپایان نگاه میکردم.
عشق فرزندی، عشقی پرشور و نیرومند، اغلب در لفافی از شرم و ناگفتهها پیچیده شده است. مادرم با روایت گذشتهاش خود را از زنجیر حیات آزاد میکرد، حیاتی که چندان روزهای خوشی به او نشان نداده بود. آن روزها پریشانگوییهایش را از پی هم دنبال میکردم، درد میکشیدم و البته او را کشف میکردم.
دربارهی مادرم را با همان خاطرات جستهوگریختهای که به من سپرد، نوشتم. توانستم با آنها زندگی او را در بخش قدیمی شهر فاس، در سالهای 1930 تا 1940 از نو بسازم، لحظات شادیاش را تصور کنم و ناشادیها و نارضایتیهایش را حدس بزنم. هر بار که نزدش میرفتم، باید احساساتش را میساختم و سکوتش را میخواندم؛ بهتر است بگویم که سکوتش را ترجمه میکردم. دربارهی مادرم حقیقتاً رمان است زیرا داستان زندگی و عمری است که از آن هیچ _ یا تقریباً هیچچیز_ نمیدانستم.»
درباره ی مادرم
Earn 8 Reward Points90,000 تومان 76,500 تومان
وزن | 190 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1399 |
تعداد صفحه | 296 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786227280364 |
ناموجود
1 دیدگاه برای درباره ی مادرم
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
مادرم از کلثوم میترسد. فکرهای شومش از چشمانش پیداست، خودش این را میداند و وقتی با من حرف میزند، سرش را پایین میاندازد. چاپلوس است، سلامم که میکند خم میشود و میخواهد دستم را ببوسد. نه میخواهم پسش بزنم و نه میخواهم سرزنشش کنم. وانمود میکنم چیزی از دوزوکلکهایش نمیدانم. در چشمان مادرم ترس را میخوانم. میترسد وقتی خانه نیستیم، کلثوم رهایش کند و برود. میترسد داروهایش را ندهد. میترسد به او غذا ندهد یا بدتر از آن، گوشت فاسد به او بدهد. میترسد کتکش بزند، مثل بچههایی که شیطانی میکنند. یک بار که مادرم حواسش سر جایش بود، به من گفت: «میدانی، دیوانه نیستم؛ کلثوم فکر میکند دوباره دخترکوچولو شدهام، دعوایم میکند، تهدیدم میکند، اما میدانم این داروها هوش و حواسم را بردهاند. کلثوم آدم بدی نیست؛ فقط بدخلق و خسته است.
بهنام مؤمنی –
داستانی دربارۀ رنج مادران. این داستان پر از حس و درد و اندوه و رنج بهنوعی روایت زندگی مادر طاهر بن جلون است که از بهترین نویسندگان زندۀ دنیاست.