بارون درختنشین نام کتابی از ایتالو کالوینو نوسنده ایتالیایی است که در سال 1957 به چاپ رسید. این کتاب سرگذشت پسری را به تصویر میکشد که تصمیم میگیرد زندگی خود را بر روی درختان سپری کند. ایجاد یک «پادشاهی درختی» توسط پسر استعارهای از استقلال معرفی میشود و چالشها وفرصتهای این عمل دستمایهای برای نویسنده به منظور بررسی پرسشهای فلسفی بشر میگردد. این کتاب در سال 1386 توسط مهدی سحابی و چاپ موسسه انتشارات نگاه به پارسیبازگردانی شد. كوزیمو قهرمان داستان در دوازده سالگی علیه سختگیری های پدر اشرافمنش و غذاهای تهوعآور و غیرعادی خواهرش باتیستا به بالای درخت بلوط پناه میبرد و تصمیم میگیرد كه دیگر پایین نیاید. این درختنشینی كه در دوره نوجوانی نوعی لجبازی با خانواده است، در جوانی و بزرگسالی به انتخابی آگاهانه تبدیل میشود. به طوری كه برای آموزش و تشویق دیگران به این كار حتی كتابی در مورد كشور آرمانی بر فراز درختان و قانون اساسی آن مینویسد. سنتشكنی او علیه آیین اشرافیت، مراسم اجتماعی و نظم كهنه اجتماعی – برخلاف اكثر روشنفكران و مصلحان اجتماعی كه فقط حرف میزنند یا مقاله مینویسند (در یك كلام تنها اظهارنظر میكنند)- دارای الگوی عملی است. از دیدگاه او «برای بهتر دیدن زمین باید كمی از آن فاصله گرفت.» كوزیمو روندو از یك خانواده اشرافی و فئودال است، ولی ادعای دوك بودن پدرش را نوعی وسوسه بیمارگونه میداند و خود را از این طبقه جدا كرده و از همان بالای درخت به مردم عادی، كشاورزان، فقرا، سربازان و كسبه خرده پا كمكهای بسیار میكند و آنها را در مبارزه با خدایان زر و زور یاری میكند. پدر در هجده سالگی پسر درختنشینش، به دیدار او میآید و مقام دوكی را عاملی برای فرماندهی بر اشراف ناحیه میداند. اما پسر پاسخ میدهد: «من فقط این را میدانم كه اگر من بیشتر از دیگران چیز بدانم، در صورت نیاز آنها باید آنچه را كه بلدم در اختیارشان بگذارم. به نظر من فرماندهی یعنی همین.» به همین دلیل كوزیمو در موضوعات مختلف كتاب میخواند و آنچه خود از آبیاری، كشاورزی، درختكاری و زنبورداری یاد گرفته است، به دیگران یاد میدهد و یا گره از مشكلاتشان باز میكند…
بارون درخت نشین
Earn 25 Reward Points295,000 تومان 250,750 تومان
وزن | 312 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | هجدهم |
سال انتشار | 1386 |
تعداد صفحه | 320 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786222671624 |
5 عدد در انبار
2 دیدگاه برای بارون درخت نشین
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
نیروهای نظامی با هر فکر تازهای هم که از راه برسند، چیزی جز خرابی به بار نمیآورند.
دیوانگی، چه خوب و چه بد، نوعی نیروی طبیعی است. ولی ابلهی چیزی جز سستی و درماندگی نیست و به کاری نمیآید.
-چرا رنجم میدهی؟
-چون دوستت دارم.
آنگاه او خشمگین میشد.
-نه. دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشیش را میخواهیم نه رنجش را.
-وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را میخواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج.
-پس، تو به عمد مرا رنج میدهی؟
-بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم.
در فلسفه بارون جایی برای این گونه استدلالها نبود.
-رنج یک چیز منفی است.
-عشق همهچیز است.
-باید همیشه با رنج و درد مبارزه کرد.
-هیچچیز جلودار عشق نیست.
دوباره غرق کتابخوانی و پژوهش شد. در همین دوره بود که به نوشتن پیشنویس قانون اساسی کشوری آرمانی بر فراز درختان پرداخت. در این نوشته از جمهوری خیالی درختستان سخن میرفت که تنها آدمهای خوب و درستکار در آن زندگی میکردند. خواستش این بود که آن نوشته درباره مسائل مربوط به قانون و دولت آن جمهوری باشد.
هر تب و تابی، از نیاز ژرفتری خبر میدهد که برآورده نشده است، نشانه کمبودی است. نیاز کوزیمو به داستانگویی نیز نشان میداد که او چیز دیگری را جستجو میکند. هنوز عشق را نمیشناخت. بیشناخت عشق، تجربههای دیگر به چه کار میآید؟ بدون شناختن مزه زندگی، به خطر انداختن آن چه سودی دارد؟
من فقط این را میدانم که اگر من بیشتر از دیگران چیز بدانم، در صورت نیاز آنها باید آنچه را که بلدم در اختیارشان بگذارم. به نظر من، فرماندهی یعنی همین.
کوزیمو شب را درون یک کیسه پوستی میگذراند. چادر و کلبه بالای درخت را ترک کرده بود و برای خوابیدن کیسهای پوستی را به کار میگرفت که پشمش رو به درون بود و به شاخهای بسته شده بود. تا سر به درون کیسه فرو میرفت، دست و پایش را چون کودکی جمع میکرد و میخوابید.
کارهای برجستهای که آدمی به پیروی از وسوسهای درونی میکند باید ناگفته بماند؛ همین که آن را به زبان بیاوری و از آن لاف بزنی چیزی بیهوده و بیمعنی جلوه میکند و پست و بیمقدار میشود.
مادرمان حالتی درست عکس ما داشت. نگرانی او که در آغاز حاد و رنجآور بود، مانند همه احساسهای دیگرش اندکاندک آرامش مییافت و جای خود را به تصمیمهایی عملی برای یافتن راه چاره میداد: یعنی همان کاری که هر ژنرالی برای رفع نگرانیهای خود میکند. در نتیجه، دوربینی را که نمیدانم از کجا پیدا کرده بود روی ایوان خانهمان میبرد و بر سهپایهای سوار میکرد و ساعتها چشم به عدسی آن میچسباند و لابهلای شاخ و برگها را تماشا میکرد تا بچهاش را ببیند.
بعدازظهر انگار پایان نداشت. گهگاه صدای ضربه گنگی، از آن گونه صداها که اغلب در باغ شنیده میشود، به گوش میرسید. به دو خودمان را به باغ میرساندیم به این امید که او برآن شده باشد که پایین بیاید. سرانجام چشمم به نوک درخت ماگنولیا افتاد که تکان میخورد و کوزیمو از آن سوی دیوار سر کشید و بالا آمد. از درخت توت بالا رفتم تا خودم را به او برسانم. با دیدن من انگار روترش کرد: هنوز از دستم خشمگین بود.
بهنام مؤمنی –
از بهترین کتابهای کالوینو. من زمان سربازی خواندمش و هنوز لذتش زیر زبانم است. داستانی خاص در سبک رئالیسم جادویی که مثل صد سال تنهایی خواندنش حال میدهد.
حامد –
اصلاً نمی دونم چی باید برای توصیف کتاب بگم . باید بخونیدش تا متوجه بشید چه قدر فوق العاده است …. در عین دور از ذهن بودنش ، شخصیت کوزیمو خیلی حقیقی و عمیق ترسیم شده بود واقعا قابل لمس بود درد انسان شیفته محبت و جمعی که همیشه تنهاست و برای این جمع همه جور تلاشی هم می کنه….
به خصوص قسمت های مربوط به مرگ مادرش و عاشق شدنش خیلی لطیف بود …