بسیار آموزههای مدیریت و رهبری را که از زبان بیگانگان بازگو میکنیم و چون نیک بنگریم ریشه در گفتار و کردار آشنایان دارد. آشنایی چون کوروش که همواره در نخستین صفحههای کتابهای تاریخمان با نام او آشنا شدهایم، درباره کشورگشاییهایش خواندهایم، از پهناوری سرزمینمان در دوران پادشاهیاش به خود بالیدهایم ولی کمتر از چگونگی مدیریتش سخن به میان آوردهایم. کمتر بر آن بودهایم که بیاموزیم از پندار و گفتار و کردار مدیری که به گفتۀ ویل دورانت ادارۀ «یکی از خوش ادارهترین دولتهای همه دورههای تاریخی» را بر دوش داشته؛ و این کتاب به آن پرداخته است.
پیتر دراکر این کتاب را نخستین و هنوز بهترین کتابی میداند که در زمینه رهبری به نگارش درآمده است. در این کتاب، نگارنده ما را با تعریف نوینی از رهبری آشنا میکند که: رهبری یعنی گسترش افق دید پیرو، برکشیدن و بالابردن عملکرد او و شخصیتی فراسوی محدودیتهایش. در جای دیگر کوروش میگوید: «اگر بتوانید با دامن زدن به همکاری افراد برای رسیدن به هدفهای مشترک، بدگمانیهای میان آنها را کاهش دهید، تفاوت آنها، بیشتر نیروزا خواهد بود تا تنش زا».
باور کوروش به توانافزایی کارکنان را میتوان در جایجای گفتار و کردار او یافت. کوروش بزرگ به افرادش میگوید: شما بیندیشید، من هم نظرم را میگویم» و یا در جایی دیگر رابطه دوسویه خود و افراد زیرفرمانش را این گونه تعیین میکند «شما باید چشم از من برندارید تا ببینید آیا به آن چه میگویم عمل میکنم یا نه. من نیز شما را زیر نظر دارم تا هر کدام را که شایسته بزرگداشت بودید گرامی بدارم» و شاید بتوان سخن را در این مورد کوتاه کرد و به سرچشمه آزادمنشی رهبری او اشاره کرد و باور داشت «بردگی شایسته انسان نیست.»
محمدجواد –
واقعا فکر نمی کردم علاقه به کتاب مدیریت تاریخی اون هم درباره کوروش داشته باشم.