کتاب وقتی که مقدم اعلی حضرت مبارک شد مجموعهای از داستانهای تاریخیست که قهرمانان آنها دانشمندان، علمای شیعه، مبارزان مسلمان و نامآوران کشورمان هستند. این شخصیتهای معروف و دوستداشتنی در همه جای داستانهای این کتاب، حضوری پررنگ دارند و شما را با زندگی بیریا و کمیاب خود آشنا میکنند. آنها منزوی، اشرافی، مال پرست و قدرت مدار نیستند، آنها انسانهای معمولی هستند که مثل ما در خانههای معمولی زندگی میکنند و در کوچههای معمولی راه میروند. با افراد معمولی صحبت میکنند و زندگی معمولی دارند. نه سربازی، نه خدم و حشمی، نه قدرت و ثروتی… نمونه این انسانها را امروزه بسیار کم میبینیم اما در گذشته، بزرگان ما همین رنگی بودند: معمولی، بیشیلهپیله، همرنگ مردم و دوستداشتنی…
سید سعید هاشمی؛ زادۀ 6 بهمن ماه 1353.
از کودکی بنا به علاقه ای که به مطالعه داشت وقتی برادران بزرگ ترش مجلۀ «کیهان بچه ها» را می خریدند به خانه می آوردند او هم شروع به خواندن مجله می کرد و پس از آن هم مجلۀ «سروش نوجوان» را خودش می خرید و می خواند و از همان زمان بود که با نویسندگان ادبیات و داستان کودک آشنا شد.
او اولین بار در 12 سالگی شعری برای شهدای جنگ تحمیلی گفت و چند سال بعد هم اولین داستانش را نوشت و در 18 سالگی وارد تحریریۀ مجلۀ «سلام بچه ها» شد و به شکل حرفه ای تر و مستمرتری به کار نوشتن پرداخت.
هاشمی در سال 1378 ازدواج کرد و حاصل آن سه فرزند به نام های پرگل، پانیذ و پارسا است.
او مدتی مجوز یک مجلۀ طنز به نام «لوبیای سحرآمیز» را گرفت و پس از انتشار چند شماره از آن بنا به دلایلی دیگر ادامه پیدا نکرد و این روزها به عنوان سردبیر مجلۀ «سلام بچه ها» فعالیت می کند که مؤسس آن یعنی عبدالله حسن زاده نقش زیادی در باز کردن راه و پیشرفت در مسیر نویسندگی برای او داشته است.
طنزهایش را بیشتر می پسندد و در میان آثار خود رمان طنز «پادشاه نصفه دماغ» را که رمان حجیمی است بیشتر مورد توجه اوست. در میان نویسندگان دیگر هم از خارجی ها رولد دال، لوئیس لوری و مارک تواین و از ایرانی ها هم محمدرضا سرشار، شهرام شفیعی و فرهاد حسن زاده در سلیقۀ او هستند.
سعید هاشمی دفتر شعری هم دارد به نام «فصلی پُر از شعر و گیلاس» که در سال 1378 برگزیدۀ جشنوارۀ کانون پرورشی فکری کودکان شد.
وی علاوه بر نویسندگی سابقۀ چند سال تدریس در دانشگاه ها و مدارس و داوری جشنواره ها را در کارنامۀ خود دارد ولی نوشتن علاقۀ اول و آخر اوست.
علی –
داستان تاریخی جالبی هست
محمد….. –
حیف که تو انبار موجود نیست وگرنه همین الان سفارش میدادم
فهیمه –
چقدر زود ناموجود شد !
می خواستم تهیه ش کنم
چاپ جدید بود که ….