او از خلقوخو و تمام ویژگیهای مشتریهایش خبر داشت: خست، انتقامجویی، طمع و سخاوتمندی. شنوندهی خوبی بود. البته زمانی که چیزی برای تعریفکردن داشت، دیگران هم بهخوبی به او گوش میسپردند. کار هر مشتری را با توجه به خصلتهایش راه میانداخت و چیزی را که میخواستند برایشان تعریف میکرد. اگر لبخند شیطنتآمیزی بر نیمهی پایینی صورتِ صابونزدهی یکی از مشتریها میدید، رضایتمندانه تبسمی میکرد، اما همیشه با حواس جمع و خویشتنداری. هیچوقت کسی را نمیرنجاند. پشت سر کسی غیبت نمیکرد. باملاحظه بود، بااینحال در هر فرصتی از گنجینهی شایعاتش یک حکایت، داستانک، لطیفه یا هر صحبت مناسبِ موقعیت بیرون میکشید. اغلب خودش را توی آینه دید میزد. حواسش جمع بود که ناغافل حالت چهرهاش را زیادی عوض نکند، تکبری بروز ندهد و خیلی بلند و خیلی آهسته حرف نزند.
محسن
29
آذر