خدیجه

خلاصه اون روز، شنبه قرار بود پنسی با تيم فوتبال مدرسه‌ی ساكسون هال بازی كنه. اون وقتا مسابقه با ساكسون هال مثل بمب صدا می‌كرد. آخرين بازی سال بود و اگه پنسی نمی‌برد، كفر همه بالا ميومد. يادم مياد اون روز بعد از ظهر درست نوک تپه‌ی تامسون كنار توپی كه يادگار جنگ‌های استقلال آمريكا بود، ايستاده بودم. آخه از اونجا كل زمين ديده می‌شد و می‌تونستم همه‌ی آدم‌هايی هم كه برای ديدن بازی اومده بودن، ببينم. جايگاه مدرسه‌ی پنسی زياد پر شور نبود اما صدای جيغ و دادشون ميومد، چون همه‌ی بچه‌های پنسی به جز من اونجا جمع بودن. از طرف جايگاه ساكسون هال هم فقط يه صدای گرفته و ضعيف ميومد. انگار از ته چاه بلند می‌شد.