هنوز باران میبارید و هوا سرد بود. نفس که میکشیدیم از دهانمان بخار درمیآمد. سر سوسن را بوسیدم و گفتم: «راست نمیگفت.»
– میدانم.
خدیجه
15
دی
هنوز باران میبارید و هوا سرد بود. نفس که میکشیدیم از دهانمان بخار درمیآمد. سر سوسن را بوسیدم و گفتم: «راست نمیگفت.»
– میدانم.