خدیجه

او که الآن دارد در قاهره درس می‌خواند. هیچ‌کس هم نمی‌داند بعداً قرار است چکاره شود و کجا کار کند. حتی خودش هم نمی‌داند. خدا بعدها به مادرم رحم خواهد کرد. او هرگز به این سفر بیست‌وچهارکیلومتری نخواهد رفت. آن جوان هرگز در حیفا مشغول به کار نخواهد شد. دخترش هم در آن شهر زندگی نخواهد کرد. مادرم بدون این‌که هیچ‌وقت سوار قطار شود زنده می‌ماند و هرگز چشمش به حیفا نخواهد افتاد. چهارپا و ماشینی هم او را به عین‌الغزال و هیچ‌کدام از روستاهای مجاور نخواهد برد، به‌جز فریدیس!