خانم

آقای جگرز گفت: «اگه به من دستور داده باشند كه برای سپاسگزاری از شما هديه‌ای به شما بدم، چی؟» «جو» پرسيد: «سپاسگزاری برای چی؟» ــ برای اين‌كه كارآموزتون رو از دست می‌ديد. «جو» با مهربانی مادرانه‌ای دست روی شانه‌ام نهاد و من از همان موقع «جو» را هم‌چون پهلوان مهربانی يافتم كه در وجودش قدرت و مهربانی را باهم دارد؛ هم‌چنين در عين‌حال كه می‌تواند صورت مردی را با قدرتش در هم بشكند، قادر است با مهربانی صورت كودكی را نوازش كند