اگر اشکال و روشنایی روزهای دیگر را در نظر بگیری افسوسی در کار نیست. اما کم پیش میآید در نظرشان بگیری، به کمک چه؟ نمیدانم. نوبت آدمها هم میرسد، سخت میتوانی از خود تمیزشان دهی. چه دلسردکننده است. القصه A و C را دیدم که آرامآرام به سوی هم میروند، نادانسته از کاری که میکنند. در جادهای که عریانیاش توی چشم میزد، یعنی عاری از پرچین یا گودال یا هر نوع کناره بود، در بیرون شهر، چون گاوها در مراتع بزرگ نشخوار میکردند، آرمیده و ایستاده، در سکوت غروب.
خدیجه
17
آذر