بریده هایی از کتاب "پاییز آمد"

مریم

سی و پنج سال می گذرد؛
اما هنوز پاییز که می آید نمی دانم از آتش مهری که بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور.
به برگ های زیبا و رنگارنگ می‌نگرم؛ با من سخن می‌گویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست…
آری… پاییز برای من بغضی تمام نشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را می‌ریزد و مرا به سر دوستداشتنی‌ترین دوراهی ماندن و رفتن رها می‌کند.
اصلا پاییز بهار 🌱 من است، وقتی شکوفه می‌زند زخم‌های دلم در خزان فصل ها…
او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.

مریم

احساس می‌کردم همه‌چیز در حال تغییر است. افکارم، آرزوهایم، خواب و خوراک و پوششم. تمام تیپ و لباس من از یک جفت کفش کتان چینی، یک مانتو و یک شلوار ساده و یک روسری کرم بلند که زیر چانه گره می‌خورد، بیشتر نبود. دیگر از آن لباس های شیک رنگارنگ و ست کیف و کفش پاشنه‌دار که مامان لعیا برایم می‌خرید و من دوستشان می‌داشتم و استفاده می‌کردم، خبری نبود. تبدیل به دختری شده بودم که دوان‌دوان از این مسجد به آن مسجد و از این سخنرانی به آن منبر می‌رفتم.
داداش علاء دلیل و حجت من در این راه بود. او جزو افرادی بود که سخنرانی‌ها، تجمعات و تظاهرات را برنامه ریزی و اجرا می‌کردند و معمولا خطرناک ترین قسمت کار یعنی رفتن پشت تریبون و شعار دادن و بیانیه خواندن از او برمی‌آمد. هرجا او بود، من هم بودم.
بعضی از شعارها و شعرهای انقلابی را خودش می‌سرود. شعرهای سپید زیبایی می‌سرود و من همه را حفظ میکردم و در بعضی از جمع ها می‌خواندم.

مریم

تلویزیون نداشتیم. دوشنبه ها احمد را مجبور می‌کردم مرا ببرد خانه پدرم. سر ساعت پنج برنامه کودک و نوجوان شروع می‌شد. یک روز که نشسته بودم پای تلویزیون و کارتون نگاه می‌کردم، احمد همانطور که عاشقانه نگاهم می‌کرد، خندید و به مامان لعیا گفت: «زن که نگرفتم، بچه گرفتم. می‌نشیند برنامه کودک نگاه می‌کند.» بعد دست مرا گرفت و به مامان لعیا نشان داد و گفت: «ببینید پشت دستش چطور زخم شده. دیروز برای اولین بار لباس شسته. به جای اینکه لباس را به لباس چنگ بمالد و چنگ بزند، لباس را مالیده پشت دستش!»
مامان لعیا گفت: « من که گفتم فخری کار خانه بلد نیست. شما گفتی عیب ندارد.» احمد خندید و گفت: «الان هم می‌گویم عیب ندارد. کم کم یاد می‌گیرد. بالاخره سرباز هم که به سرباز خانه می‌رود مجبور است یغلوی خودش را بشوید و یاد بگیرد.»
پدرم ارتشی بود و با این ضرب المثل آشنا بود. زد زیر خنده. مهر احمد کم‌کم به دل پدرم نشسته بود. وقتی می‌دید من چقدر خوشحالم و ما خوشبخت هستیم

مریم

نامه های احمد در نبود خودش شده بود دستور زندگی‌ام. هرچه می‌گفت، اشتیاق شاگرد زرنگی را داشتم که می‌خواست هرچه زودتر تکلیفش را انجام دهد. این آرامم می‌کرد و انگار احمد کنارم بود.

مریم

علاء پیشانی علی را بوسید و گفت: « گفتم فکر نکنی انقلاب بچه بازی است و این کتک ها که خوردی شوخی است؛ شور و شوقی کوتاه مدت است که مثل بنزین زود زبانه می‌کشد و زود هم خاموش می‌شود. اگر در بلندمدت عهدی بستی و در راه خدا استقامت کردی و عقب ننشستی و پشیمان نشدی، از آزمایش الهی سربلند بیرون آمده ای. یادت هست چه شعاری می‌دادیم: ما مدافع از جان گذشته اسلام و آرمان های والای امام هستیم. زندگی تو با احمد دیگر شعار نیست عین واقعیت است. حاضری برای آرمانت، امامت… از جان عزیزترین کست بگذری.»

مریم

دوستی با خانم مختارزاده که تشنهٔ صحبت کردن دربارهٔ خوانده‌هایم بود، برای من غنیمتی بود. من جواب همه تردیدها و احساس پوچی و بیهودگی را که در سال‌های نوجوانی سراغ آدم می‌آید، در مطالعهٔ فلسفه و معارف اسلامی یافته بودم و با شدت و تعصب از اسلام دفاع می‌کردم. خانم مختارزاده گفت: « این خوب است که تو احساس می‌کنی راهت را پیدا کرده‌ای و فلسفه اسلامی جواب سوال‌هایت را می‌دهد. اما اگر فردا کسی مقابل تو قرار گرفت و گفت کانت این را می‌گوید، مکتب اگزیستانسیالیسم را نمی‌شناسی، مارکسیسم در نقد دین این حرف‌ها را دارد، چه جوابی داری بدهی. آن زمان حتی اگر از چنین فردی فاصله بگیری، در درونت از این عدم شناخت و آگاهی، احساس سستی خواهی کرد. »

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.