محسن

با ابن بشارت بادزن های برگ نخل یا پنکه های ابریشمین چینی یا کاغذین رنگی از جنبش باز می ایستادند، اما عمر این سکون کوتاه بود و مردم به زودی باز شروع می کردند هوا را، که بار دیگر میان دیوار بلند اتاق ها در بند مانده بود به هم زدن، تا نسیمکی پدید آید. این جا نور، همراه با سپیده دم زودرس، که آن را به درونی ترین اتاق ها می رساند، و حتی از پرده ها و پشه بند ها می گذراند، به ساچمه های گرما مبدل می شد، خاصه حالا، در فصل باران و طوفان، بعد از رگبار تند نیمروز. چه رگباری که آبشاری بود همراه با آذرخش و تندر، که بادها را می چلاند و به سرعت خالی میکرد و کوچه ها را زیر سیل می برد و بخار از همه جا بر می خیزاند و هوا باز مثل حمام دم میکرد.