– ببخشین، دستمال دارین؟
زیپ کیفم را باز میکنم. دستمال را به طرفش میگیرم. علت گریهاش را میپرسم. میگوید: «بعد از اینهمه سال، انتظار بارداریم پوچه.» بیشتر میبارد. دستش را میگیرم.
خدیجه
15
دی
– ببخشین، دستمال دارین؟
زیپ کیفم را باز میکنم. دستمال را به طرفش میگیرم. علت گریهاش را میپرسم. میگوید: «بعد از اینهمه سال، انتظار بارداریم پوچه.» بیشتر میبارد. دستش را میگیرم.