فردای روزی که از «تاهو» برگشتیم، پدرم از ما خواست به خانهاش برویم. چند سالی میشد که او را ندیده بودم، بعد از آن روز هم چند سال گذشت تا دوباره او را دیدم. خاطره دیدن خانه عجیب پدرم، در ذهنم آنچنان محو است که گاهی شک میکنم، چنین روزی را دیدهام.
او با پورشهاش دنبال ما آمد.
خدیجه
13
دی