به زنعمویم گفتم: «طعمش فرق میکند.»
گفت: «انشاءالله شما در اقامتتان یکبار برای ما تیار کنی تا حالیدان شویم.»
دهان باز کردنِ بیموقع همین است، چون اصلاً بلد نیستم آشپزی کنم. در واقع من همیشه مصرفکنندهٔ غذا بودهام نه سازندهاش و در فرهنگ ما اینکه زنی آشپزی نداند آنقدر دور از ذهن است که انگار گفته باشد زن نیستم و بهجز این، برای زنعمویم که زنی سنتی از خاندان بارکزیِ پشتون بود و هیچوقت من را خوش نداشت، دلیل دیگری بر اینکه من به درد پسرش نمیخوردم و همهچیز بازی کودکانهای بیش نبوده است.
خدیجه
18
آذر