خدیجه

شبِ سردی بود اما هیچ بادی نمی‌آمد. کلماتی که از دهان‌شان بیرون می‌آمدند در هوا یخ می‌زدند.
جونکو گفت «چی تو پِرل‌جَم هست که تو این‌قدر باهاش کِیف می‌کنی؟ یه مقدارِ زیادی سروصدائه دیگه فقط.»
کایسوکی گفت «پِرل‌جَم تو کُلِ دنیا ده میلیون طرف‌دار داره.»
جونکو گفت «خب، آتیش درست کردن هم پنجاه هزار ساله که تو کُلِ عالم طرف‌دار داشته.»