خدیجه

وقتی پشت میز پذیرش نامش را امضا می‌کرد و گذرنامه‌اش را تحویل می‌داد، به فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و دوباره انگلیسی پرسید آیا کرونیگِ پیر، مدیری که صورت چاق و سرخوشیِ ساختگی‌اش را واضح به یاد می‌آورد، هنوز آن دوروبر است؟
متصدی پذیرش (با موی دُم‌خرگوشیِ طلایی و گردنی زیبا) گفت نه، موسیو کرونیگ از این‌جا رفت تا مدیر هتل بلور در فنتستیک (یا چیزی شبیه این) شود، فکر کن! کارت‌پستال سبز چمنی و آبیِ آسمانی‌ای که برای تزیین یا نمونه گذاشته بودند، مشتریان لمیده را نشان می‌داد. زیرنویسش به سه زبان بود و تنها بخش آلمانی‌اش اصطلاحات درستی داشت. انگلیسی‌اش خوانده می‌شد: چمن‌نشین؛ و انگار از سر عمد، پرسپکتیوی گول‌زنکْ چمن را با نسبتی غول‌آسا بزرگ کرده بود.