خدیجه

جنون مسری نیست، هر چند تاریخ بشریت پر است از قصه‌های دیوانگی جمعی ــ مثل زمانی که در دنیای غرب همه بدون جوراب کفش ورنی سفید می‌پوشیدند ــ ولی به محض این‌که تری رفت دیوانه‌خانه، خانهٔ ما هم تبدیل شد به ماتمکده‌ای تاریک. پدرم یک هفته بعد سر عقل آمد و هر چه در توان داشت انجام داد تا تری را از تیمارستان بیرون بیاورد، ولی تازه فهمید وقتی کسی را به‌زور راهی روان‌درمانی اجباری می‌کنی، مسئولان امر به اندازهٔ پولی که از دولت برای این کار می‌گیرند جدی‌اند. به برادر کوچکم انگ زده بودند برای خودش و بقیه مضر است ــ منظورشان از بقیه، کارکنان تیمارستان بود که تری چندبار برای فرار باهاشان درگیر شده بود.