خدیجه

روز است، جمعیت و ازدحام مردم، تشییع دوبارهٔ نیما در تهران. در همهمه‌ها چند چهرهٔ آشنا نیز دیده می‌شود. شاعران، نویسندگان، مشاور عطاءالله مهاجرانی. تابوت نیما بر دست‌ها تا رسیدن به آمبولانس سیاه. نوجوانی پوستر و عکس نیما را به‌رایگان میان مردم توزیع می‌کند. نوجوان شباهت عجیبی به نوجوانی نیما دارد. جایی در مسیر راهپیمایی و هدایت آمبولانس، نوجوان دسته‌ای از عکس‌های نیما را رو به آسمان و بالای سر مردم رها می‌کند. مردم، دوربین‌ها، رخسار بعضی هنرمندان زنده. و چهرهٔ کسانی که پیشاپیشِ مردم دیده می‌شوند: شاملو، اخوان، فروغ تا بی‌نهایت اتومبیل‌ها؛ ساکن در خیابان انقلاب + ولی‌عصر. راننده، مسافرین، اهل تماشا، کنار وسایل نقلیه، چندان که گویی انسان‌ها و اشیا (صامت و ساکن) یکی شده‌اند.