خانم

آرام باش عزیز من… آرام باش! حکایت دریاست زندگی، گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی، گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌هایمان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است. آرام باش عزیز من! آرام باش… دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم و تلألو آفتاب را می‌بینیم زیر بوته‌ای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع می‌شود…