خانم

درست است، تیمور دستپاچه‌اش کرده، مثل یک نمونه زشت امریکایی ـ افغانی رفتار کرده. در شهر جنگ‌زده طوری اشک به چشم می‌آورد که انگار متعلق به این‌جاست، با صفا و صمیمیت فراوان به شانه محلی‌ها می‌زند و به آن‌ها می‌گوید برادر، خواهر و عمو، با خودنمایی به گداها از منبعی که به آن می‌گوید بقچه بخشش پول می‌دهد، با پیرزن‌هایی که به آن‌ها می‌گوید مادر، شوخی می‌کند و با قیافه‌ای غمزده آن‌ها را به حرف می‌کشد تا ماجرای زندگی خود را بگویند و او در هَندی کم ضبط کند، و وانمود می‌کند که یکی از آن‌هاست، انگار که همیشه این‌جا بوده، انگار نه انگار که مقیم سواحل امن سن خوزه بوده و وقتی مردم این‌جا زیر آتش توپ و تانک و موشک بودند، کشته می‌شدند و به آن‌ها تجاوز می‌شد، به فکر شکم و زیر شکمش بوده. ریاکارانه و نفرت‌انگیز است. و مایه حیرت ادریس است که کسی آن را این‌طور تلقی نمی‌کند