حافظهٔ او کلمات و تصاویر را ضبط نمیکرد؛ فقط حرکات را. پدر عبارت بود از طرز راهرفتنش، انحنای ملیحی که لنگهٔ راست شلوارش با هر قدم ایجاد میکرد، تند، به صورتی که وقتی صبحها از جلوی مغازهٔ گرتس میگذشت تا برای خوردن صبحانه به کافه کرونر برود یک لحظه لبهٔ مغزی سرمهای دمپای شلوارش دیده میشد. مادر در شکل خاضعانهٔ دستهایش خلاصه میشد، هنگامی که آنها را روی سینه میگذاشت و میخواست حرف بیربطی بر زبان بیاورد؛ از این قبیل: دنیای زشتی است، دل پاک کم پیدا میشود.
حامد
27
دی