یادم هست اولین کفشی که پوشیدم، چوبی بود. جنس روی آن، چرم زبر و کَفَش چوبی بود و حدود یک اینچ ضخامت داشت. وقتی با آن، راه میرفتم، صدای ترسناکی در فضا پخش میشد. علاوه بر این، نمیتوانستم بهراحتی با آن، راه بروم. چون کف نرمی نداشت و فشار زیادی را به پا وارد میکرد. همچنین ظاهر هرکس که آن را میپوشید، بسیار زشت جلوه میداد. پوشیدن یک پیراهن کتان، سختترین کاری بود که بهعنوان برده مجبور میکرد آن را تحمل کنم. در بخشی از ویرجینیا -که من نیز در همان بخش زندگی میکردم-، استفاده از کتان در قسمتی از لباس بردگان رواج داشت.
خدیجه
13
دی