خانم

جلوی خانهٔ آیت‌الله مرعشی که رسیدم، دیدم بندهٔ خدایی، دختربچه‌ای را با خودش می‌برد. بچه گریه می‌کرد. دختر خودم بود. گفتم: اخوی، بچّه را کجا پیدا کردی؟ گفت: از صبح شده وبال گردن من! پدر و مادرش دنبالش نیامده‌اند. گفتم: دختر من است