چرا ریشه‌کن‌کردن گذشته این‌قدر مشکل است؟ بله اما من می‌توانم سعی کنم که به فکرش نباشم؛ باید این کار را بکنم.

صدای اذانِ صبحگاهی ملا محمد صدر همچون کاروانی راهی زیارت تا دور دست های دشت ها می‌رفت…

پکن با دود، شلوغی و آسمانی خاکستری بیدار می‌شد، اما زیر این لایه‌ها، زندگی جوانه می‌زد؛ در کوچه‌هایی تنگ، پشت پنجره‌هایی که رویاهای کوچک را در خود پنهان کرده بودند. ما می‌دویدیم، نه فقط برای رسیدن، بلکه برای فرار؛ از

«هانی گفت؛ عمار یاسر در جنگ صفین بر سر معاویه فریاد زد که ما پیش از این، بر سر نزول آیات با شما جنگیده‌ایم و امروز، بر سر تأویل و تفسیر آن با شما می‌جنگیم… و اکنون ما باید آن

من عاشق آسمان بودم،عاشق آنکه از میان ابرها کلمه ای را بیرون بکشم.

ما به آمریکا آمدیم با یک چمدان و هزار امید. مامان می‌گفت آینده‌ام اینجاست، بین برج‌های بلند و خیابان‌های شلوغ. ولی مدرسه برایم مثل جنگ بود؛ زبانی که نمی‌فهمیدم، چهره‌هایی که نمی‌خندیدند. عصرها در کارخانه با مامان کار می‌کردم، دست‌هایم

بیشتر آدم ها به این قصد دست به تغییر می زنند که از جای خودشان در دنیا خلاص شوند و جای دیگری را غصب کنند و فقط به همین دلیل خودشان را فراموش و آن چه را بودند، مدفون می

خواب در اثر یک فعل و انفعال شیمیایی اتفاق می افتد و مثل تمام اتفاقات دیگر دلیل علمی و منطقی دارد. همان طور که روزی فرمول آب کشف شد، روزی فرمول خواب را هم کشف می کنند.

دانبر مثل گلوله جست زد و نشست. هیجان‌زده فریاد کشید «خودشه، یه چیزی کم بود ــ تمام‌مدت می‌دونستم که یه چیزی کمه ــ و حالا می‌دونم چیه.» مشتش را کوبید کف دستش. اعلام کرد «وطن‌پرستی.»

حسین! حضرت دیگه توانی برای نشستن روی زانوهاش نداشت. آروم با گونهٔ مبارک چپ به زمین افتاد. سِنان‌بن‌انَس و شمر به‌همراه چند سرباز که از اهالی شام بودند به بالای سر حضرت اومدند. اولش کمی به همدیگه نگاه کردند. این

مولایم علی‌بن‌موسی‌الرضا فرموده‌اند: حمام مزاج آدم را معتدل می‌کند و پلیدی را برطرف می‌کند.

خیلی از اوقات احساس بقیه نسبت به خودم را حس می‌کنم، اما حساسیت به خرج نمی‌دهم و توجهی نمی‌کنم. وقتی شبی در اردوی جهادی از علی‌رضا شنیدم این منش و رفتار من، باعث شده‌است دل چند نفر از دخترهای دانشکده