وینستون به طرف پلکان رفت. فایده نداشت آسانسور را امتحان کند. در بهترین ایام هم اغلب کار نمی‌کرد، و فعلاً برق طی روز قطع بود. این هم یکی از صرفه‌جویی‌ها برای تدارکِ «هفتهٔ نفرت» بود.

شاید عوض کردن دیدگاه هزینه داشته باشد ، هزینه ای که باید از غرورمان بپردازیم ؛ اما این معامله سودی هم دارد : عزت نفسی که از طریق انجام کار درست به دست می آید.

همیشه از آشپزخانهٔ اوپن بدش می‌آمد. می‌گفت: «این‌جا سنگر زنه. باید دروپیکر داشته باشه تا هر وقت دلش گرفت، به بهانهٔ پیاز خردکردن، های‌های اشک بریزه

مسرورم که متن درسی مقدماتی من، مسائل اصلی فلسفه، به فارسی منتشر میشود. از رضا یعقوبی به خاطر ترجمۀ موشکافانۀ کتاب سپاسگزارم. پرسشها و پیشنهادهای فراوانی که هنگام کار روی ترجمه برایم فرستاد، مرا از فهم دقیق او از اندیشه

عشق قوانین فیزیک را به هم میریزد

اما گویی غروبی سریع از پی این روز روشن آمد و سپس شب‌های ملال‌آور بورژوازی ویکتوریایی. پس سکسوالیته به‌دقت محبوس شد و به خانه‌ها نقل مکان کرد. خانوادهٔ زناشویی سکسوالیته را تصاحب کرد و به‌تمامی در کارکرد مهم تولیدمثل ادغام

پسرک هنوز دنیا را آن‌طوری که بود، نمی‌دید. باز در ذهنش نقش بست: مثل اون‌یکی! لبخندی ناخواسته روی صورتش شکل گرفت. همیشه همین طور بود. آدم‌هایی که در شرایط سخت قرار می‌گرفتند، مقاومت می‌کردند. غافل از اینکه همه روزی خواهند

تغییر در گذشته بدون شک به همان میزان که می‌تواند مفید باشد، می‌تواند عواقب جبران‌ناپذیری را هم به دنبال داشته باشد

اگر در مقابل زیاده‌خواهی اجنبی کوتاه بیایید، تا آخرین حد خفت و خواری باید بروید

تقریبا هر جنایت‌کاری، در حین جنایت دستخوش نوعی ضعف اراده و فکر می‌گردد. یعنی درست هنگامی که بیش از هر چیز احتیاج به تعقل و احتیاط است، اراده و فکر روشن جای خود را به‌نوعی سبکسری عجیب بچگانه‌ای می‌دهد.

پیرمرده گفت «من رو سرِ کار نذار. ما کلی جلد کتاب داریم که موضوع‌شون جمع‌آوریِ مالیات در دورانِ امپراتوریِ عثمانیه. اومدهٔ این‌جا به این قصد که این کتابخونه رو دست بندازی و خودت تفریح کنی؟ اینه هدفت؟» جویده‌جویده و تُندتُند

بزرگ‌ترین سعادت‌ها به سر بردن با زنی است که مرد او را و وی مرد را دوست داشته باشد.