شاید خیلی از مخاطبین و علاقمندان به رمان، دوست داشته باشند از انسان و مواجههای درونیاش داستان بخوانند. داستان لی لی از همین دست داستان هاست که نظرگاه روانشناختی دارد. داستان شخصیت محور است و خط اصلی آن بر واگویههای یک ذهن پریشان بنا شده است.
در واقع و علیرغم پیچ های داستانی و گره های داستان، ما در واقع در کلاف پیچیده تعارض های ذهنی یک شخصیت در قالب خطوط قصه، به هم رسیدهایم.
داستان را می توان از منظر اگزیستانسیالیسم بررسی کرد بنابراین مخاطب آن را مخاطب جدی تری در ادبیات می دانم که هم راستا با پیرنگ قصه به دنبال چرایی های درونی یک انسان میگردد.
اینکه بگویم لی لی از سرگشتگی و رنج حرف میزند سخن گزافی نیست اما گاهی مخاطب در داستان به پاسخ نمیرسد که آن هم به دلیل نسبی بودن علم روانشناسی و تعدد آرا مختلف در آن است. با تمام این احوال نویسنده سراغ اختلال خاصی نمیرود. قصد آسیبشناسی روانی هم ندارد اما قصد آسیبشناسی علم روانشناسی را چرا!
اما این قصه در مواجهه مخاطب با داستان کاملا برعکس است یعنی مخاطب دائم به دنبال تعارض میگردد. مدام میخواهد بداند که کی و کجا روانشناسی رشته امور را به دست میگیرد و تمام مشکلات را حل میکند اما نتیجه دقیقا آن چیزی نیست که مخاطب از داستان انتظار دارد.
پیرنگ قصه جوری طراحی شده است که می توان آن را مثل جلسات روان درمانی قلمداد کرد. یعنی شخصیت اصلی داستان، از زوایای مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد. مسیر قصه بهگونهای پیش میرود که شخصیت مورد بحث، از طریق مونولوگ ها و همین طور اکتهای داستانی، اختلالات خود را بازگو می کند، حتی با فلش بک به اصل و ریشه ماجرا اشاره مینماید.
البته یک سوال اینجا مطرح است که آیا آوردن گزارههای روانشناختی و حتی آسیب شناسی های روانی به طور مستقیم در داستان جایز است یانه!
یعنی احساس میشود که گاهی نویسنده داستان را نگه می دارد و چند خطی از تعارض روانی حرف می زند، بدون این که در داستان تنیده باشد.
اگر بخواهیم داستان را به لحاظ فرم تحلیل کنیم برای انتخاب راوی اول شخص باید به نویسنده تبریک گفت زیرا این زاویه دید به مخاطب داستان فرصت می دهد که همگام و همراه با شخصیت اصلی با کنش ها در داستان مواجه شود و حتی فرصت این را داشته باشد که بتواند خود و واکنش خود را محک بزند.
انتخاب راوی اول شخص اگرچه در داستان محدودیت هایی ایجاد کرده اما همین که توانسته است فضایی فراهم آورد که حس و حال داستان را در هاله ای از ابهام و حتی وهم فرو ببرد تا مخاطب را به لحاظ حسی با شخصیت اصلی درگیر کند، یکی از نقاط قوت داستان است.
لی لی
با این همه نویسنده در داستان فقط شخصیت اصلی اش را دنبال می کند و راه درمان او را بیان نمی کند در واقع خط داستانی به گونه ای طراحی شده است که نشان دهد علم روان شناسی در حل تعارض موفق نیست. البته این نیز از داستان بر می آید که نسبیت در علوم انسانی و به ویژه روانشناسی برقرار است و هیچ چیز مطلق نیست. در واقع هر انسانی با درونیات منحصربفرد زندگی می کند و نمی شود برایش نسخه پیچید به همین دلیل ما از داستان حتی عجز روان شناسی به مثابه درمان را برداشت می نماییم که البته در فرصت مقتضی جای بحث دارد.
بنابراین نویسنده که تخصص روانشناسی دارد، دست به درمان نمی زند و حتی به ذهن مخاطب در باره درمان جهت نمی دهد بلکه رویکردها را بررسی و تحلیل می کند.
«هیچ کس نباید منتی بر سر تو بگذارد و تو باید از همه خودت را خلاص کنی. این کار آسانی نیست که بتوانیم از چنگال منت کسی که مارا به وجودآورده است، خلاص شویم و اگر این منت گذار دائما قرضش را به رخ بکشد و کرم نکند، مقروض طغیان می کند.
برای همین حالت این قدر بد است.»
از دیگر ویژگی های لی لی این است که در بیان داستان، و بستر زمانی قصه نوعی سیالیت وجود دارد که اگر چه داستان را به لحاظ تکنیکی کمی پیچیده می سازد اما باز هم نشان می دهد که فرم مطابق پیرنگ است و همین حس سیالیت و شناور بودن کلمه¬ها در قصه به هدف نویسنده و البته غایت داستان کمک می کند.
شاید یکی از راهکارهای ما برای روشن ساختن برداشتمان با اثر هنری، درک ارتباط اثر هنری و خاصه ادبیات با دیگر شاخه هاست. این که گاهی ادبیات فلسفه یا روانشناسی را به قصه می کشاند تا از ذهن عظیم یک انسان و پیچیدگی هایش حرف بزند، ماهیت هنر را نمایان می سازد. انسان موجود شگفت انگیزی است چه از این منظر که بیان می کند و چه از این لحاظ که پیچیدگی هایش بیان می شود.
بریده ای از کتاب لی لی
تو خوب و بد را از چند منبع میگیری: عرف، شرع، منطق، تجربه، قانون، احساس. وقتی که چارچوب ارزشگذاری کسی ثابت نباشد، رفتارهایش احمقانه میشود؛ با یک سیستم ارزشگذاری کاری انجام میدهد و با سیستم دیگری پشیمان میشود. مثلاً با سیستم عرفی کاری میکند که بهنظرش درست است. مثلاً مهمانی میدهد و بعد با سیستم منطقی به خودش فحش میدهد که چرا این کار را کرد. با سیستم ارزشگذاری احساسی به کسی نزدیک میشود، با سیستم ارزشی شرعی خودش را لعنت میکند و عذابوجدان میگیرد. وقتی سیستم ارزشگذاری ثابت نیست، چنین مشکلاتی پیش میآید. اولین قدم: بالاخره یکی را انتخاب کن. خوبوبدت را از یک جا بگیر، تا بالاخره بفهمی کاری که الآن میکنی درست است یا نه.
مقصود اگر بیان پیچیدگی های انسان باشد، داستان لی لی بر فردیت انسان و اصالت او در یکتا بودن،نظر دارد و برای تبیین آن از هنر بهره می گیرد
البته به قول نیچه: «هنر تقلید طبیعت نیست بلکه مکمل متافیزیکی آن است، چیزی که در کنار آن برافراشته می شود تا بر آن غلبه کند»
عالی
جا یه تشکر از نویسنده بخاطر نوشتن همچنین رمانی بکنم – عالی بود