چندی قبل، انتشارات علمی و فرهنگی، به همت نگین گرکانی،دلایلی را که مت هیگ،نویسنده انگلیسی،برای زنده ماندن مطرح کرده بود را به زبان فارسی منتشر کرد!
مت هیگ،نویسنده و روزنامه نگار نام آشنای اهل انگلستان،که کتب جذاب و معروفی در قالب داستان و غیر داستان،برای کودکان و بزرگسالان،مانند "کتابخانه نیمه شب"، "آسایش"، "انجمن پدران مرده"، "پدر کریسمس و من"، "یادداشت هایی برای سیاره پراسترس" و"چگونه زمان را متوقف کنیم" نوشته است.
او جزو معدود نویسندگان و افراد مشهوری است که بدون ترس و خجالت،و صریح و بی پرده،درباره تجربه شخصی و تلخ خود از بیماری افسردگی گفته و نوشته است،و معضلات و شرایط سخت و بغرنج و افکار و رفتار یک انسان افسرده را بیان می کند.
مت هیگ،آن طور که خود گفته است،در اوج جوانی،و تنها زمانی که بیست و چهار سال سن داشت،به بیماری افسردگی از نوع شدید مبتلا شد و به مرور،از زندگی روزمره دست کشید و دچار فروپاشی اجتماعی-روانی شد،و به همین خاطر به فکر خودکشی افتاد،اما توانست به این فکر غلبه کند و تصمیم اش را عملی نکند.
همین تجربه تلخ و ماندگار او از افسردگی،سبب نوشتن آثارش،از جمله کتاب دلایلی برای زنده ماندن شد،آثاری که به گفته خودش،نوشتن آنها بهترین راه برای کشف و بررسی ایدههای مربوط به حسرت و خوشحالی شد،کتاب هایی که شاید او بتواند به کمک آنها،به انسان های نیازمند کمک روانی و دارای زمینه یا بیماری افسردگی کمک کند و انگیزه بدهد تا آنها هم بتوانند خود را از دامگاه بیماری و گودال مشکلات خود بیرون بکشند.
قطعا دلایلی که نویسنده،به خاطر آنها کتاب را نوشته،با دلایلی که نگین گرکانی،مترجم این کتاب برای ترجمه آن داشته متفاوت است،دلایلی که با آنکه برای مطالعه کنندگان کتاب آشکار نیست،اما چیزی از ارزش و قلم زیبای او کم نمی کنند،خانم مترجم،این کتاب را به خوبی و بدون پیچیدگی خاصی به فارسی برگردان کرده است،و کتاب را برای خوانندگان فارسی بسیار دلپذیر و گویا کرده است.
دلایلی برای زنده ماندن
مت هیگ، در کتاب دلایلی برای زنده ماندن، درباره علل،زمینه ها،علائم،بستر و مراحل شروع شدن و اوج گرفتن بیماری افسردگی،و چگونه در مراحل مختلف از پس این بیماری برآمدن گفته است که همین محتوای نظام مند کتاب،این اثر غیرداستانی را برای خوانندگانی که درگیر بیماری افسردگی نیستند و صرفا می خواهند با آن آشنایی پیدا کنند هم جذاب و لذت بخش می کند.
به علاوه،شیوه ای که مت هیگ برای بیان تفاوت یک انسان افسرده با یک انسان معمولی ارائه می کند هم جالب است،او با گفت و گو و جر و بحث این تفاوت را آشکار می سازد،گفت و گوی مت هیگ امیدوار و درمان شده،با مت هیگ افسرده و دلسرد،درواقع در داستان،دو شخصیت وجود دارند که درواقع یک نفر هستند،اولی،مت هیگ گذشته که بیمار است و مدام از زمین و زمان مینالد،او تمام دنیا را پیش رویش مانند غولی سیاه و وحشتناک و رنج دهنده می بیند،و در نتیجه می خواهد خود را از شر این غول فلاکت ده خلاص کند،و دومی،مت هیگ که از آینده می آید،او درمان شده و دیگر افسردگی ندارد و زندگی را باغی بسیار زیبا می بیند و می خواهد از این جهان،به درستی و تا جایی که می شود برای پیشرفت کردن و خوش حال کردن خودش استفاده کند،مت هیگ آینده که مت هیگ قبلی را می بیند،با او وارد گفت و گو می شود و سعی می کند تا با ذکر دلایلی،دیدگاه او را به زندگی تغییر دهد و افکار و شرایط او را بهبود ببخشد.
دلایلی که مت هیگ برای زنده ماندن و ادامه دادن با کیفیت و با انگیزه زندگی به آن در این کتاب اشاره می کند،دلایلی بعضا ساده و محسوس هستند،دلایلی که شاید همه آنها را بدانند،اما به ارزش و اهمیت آنها توجه نکرده باشند،براهینی که شاید همه انسانها به آنها فکر کرده اند،اما در ذهنشان به آسانی از آنها گذر کرده اند،براهینی که کتاب با یادآوری آنها به مطالعه کنندگان،به مخاطبان متذکر می شود که این دلایل ساده اما تاثیر گذار،می توانند برای عده ای از آدم ها تا چه حد انگیزه بخش،شادی بخش،امید بخش و یا حتی زندگی بخش باشند.
بدون شک،یکی از این دلایل حیات بخش،که آقای هیگ هم به آن در کتابش اشاره می کند،عشق و محبت دو طرفه در انواع روابط است،عشق و محبتی و احساس حمایتی که انسان به اعضای خانواده،شریک زندگی،فرزندان،دوستان،آشنایان و همکاران و…. می دهد و به صورت متقابل و شاید حتی چند برابر،از آنها می گیرد.علاقه ای که به تعامل بیشتر فرد با اجتماع و اطرافیان می انجامد،و از انزوا که یکی از بستر های شکل گیری افسردگی است جلوگیری می کند.احساسی که به انسان حس دوست داشتتنی بودن و مهم بودن را القا می کند، همین امر،باعث افزایش اعتماد به نفس و تلاش بیشتر برای پیشرفت کردن می شود.
مضاف بر همه این موارد،مت هیگ،چندین راهکار برای کسانی که درگیر افسردگی هستند پیشنهاد می کند،رفتارهایی که اگر به عادات افراد افسرده تبدیل شوند،این قابلیت را دارند که برای درمان افسردگی بسیار موثر باشند،از جمله این راهکارها که در کتاب هم به آنها اشاره شده است،می توان به انجام فعالیت های فیزیکی،انجام پیاده روی،ورزش،یوگا و مدیتیشن،مطالعه کتاب های امید بخش،سفر رفتن و گوش دادن به موسیقی شاد اشاره کرد.
در پایان، مطالعه بخش هایی از کتاب انگیزشی دلایلی برای زنده ماندن،خالی از لطف و بهره نیست:
در دورهی مصرف دیازپام و قرصهای خواب، حتی سر سوزنی بهبودی در خود احساس نکردم. درواقع میزان بیماریام به همان شدت قبل بود. گمان میکنم نهایت زور قرص آن بود که مختصری مرا کُند کند. قرصهای خوابآور سرعت ذهنم را اندک کاهشی میدادند، ولی خودم خوب می دانستم که تغییر خاصی رخ نداده است. دقیقاً همانند چند سال بعد که از نو به نوشیدن روی آوردم؛ از خود بیخود شدن، مختصری میزان اضطرابم را کاهش میداد و من به آن دلخوش بودم. اما همهی مدت متوجه بودم اضطراب، کمی آنسوتر، با یک بغل خماری انتظارم را میکشد.اینکه با دارودرمانی ضدیت به خرج دهم و از این طریق، خودم را جار بزنم حقیقتاً خواستهی قلبیام نیست؛ چون میدانم برای برخی از مردم این شیوه پاسخ میدهد. در برخی موارد داروها چنان از شدت درد و رنج میکاهند که حقیقتاً باعث ایجاد فرایند بهبودی میشوند. در دیگر موقعیتها دارودرمانی به منزلهی یک راهکار نسبتاً بلندمدت عمل میکند. بسیاری از مردم بدون دارو قادر به زندگی نیستند. اما دربارهی من وضع به شکل دیگری بود. پس از حملهی هراس و وحشتی که به من دست داد و منشأ اثر آن صرف دیازپام بود، چنان از دارودرمانی هراسیدم که برای بهبود افسردگیام، هرگز داروی مشخص و معینی مصرف نکردم. (اما برای حملهی هراس و وحشت و نیز اضطراب، از دارودرمانی روی برنگرداندم.)
شخصاً خوشحالم که بدون دارودرمانی و تنها با ممارست خودم، بیماریام را بهبود بخشیدم. اینکه بدون داروی بیحسوحالکننده، میبایست درد و رنج خود را لمس میکردم به این معنا بود که میباید دردم را به درستی و دقت می شناختم و نسبت به هر تغییر مثبت و منفی کوچکی در ذهنم، هوشیار میبودم.
من خواستم کتاب رو بخرم اما خیلی گرونه!!!!
به عنوان کسی که خودش افسردگی داشته این کتابو توصیه نمیکنم چون فیک و آرمانی هست
عالی بود
بسیار عالی 👏👏👏
توی این روزگار پر گناه، که افسردگی زیاد شده، میتونه کمک کنه،
روندم از حال بد به خوب هست هم میتونه نکته مثبت باشه
اهل خودش رو میطلبه.
دوست دارم دلایلشو بدونم
سلام. متنی مفید و عالی برای معرفی این کتاب. اگه میشه بیشتر از این تحلیل ها تو سایت منتشر کنین!
من کتاب “کتابخانه نیمه شب” رو خوندم.واقعا جذاب بود.
باید دید این کتاب هم همینطوره یانه.