..رسیدن،پله ی اول مناره یی ست که بر اوج آن، اذان عاشقانه می گویند.برنامه یی برای بعد از وصل -برنامه یی برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصلِ ممکن و آسان تن به وصل دشوار و خطر روح. برنامهیی برای سربندی ِ قاهرانه در برابر خاطره شدن . برنامه یی برای ابد . برای آن سوی مرگ. . برای بقای مطلق . برای بی زمانیِ عشق
![ابن مشغله](https://ketabestan.net/wp-content/uploads/2021/06/12209.jpg)
![مکان های عمومی](https://ketabestan.net/wp-content/uploads/2021/06/2146112.jpg)
![یک عاشقانه آرام](https://ketabestan.net/wp-content/uploads/2021/06/4401_80243_normal-150x233.jpg)
![یک عاشقانه ارام](https://ketabestan.net/wp-content/uploads/2021/05/1037725-150x238.jpg)
یک عاشقانه آرام
Earn 15 Reward Points180,000 تومان قیمت اصلی 180,000 تومان بود.153,000 تومانقیمت فعلی 153,000 تومان است.
وزن | 260 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | شصت و پنجم |
سال انتشار | 1396 |
تعداد صفحه | 239 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9789645529121 |
1 عدد در انبار
8 دیدگاه برای یک عاشقانه آرام
پاکسازی فیلتر![نادر ابراهیمی](https://ketabestan.net/wp-content/uploads/2021/11/157209196-150x150.jpg)
نادر ابراهیمی؛ زادۀ ۱۴ فروردین ماه سال 1315 در تهران؛ داستان نویس شناخته شدۀ ایرانی بود که فعالیت هایی هم در عرصۀ فیلم سازی، ترانه سُرایی، ترجمه و روزنامه نگاری داشت و از مشهورترین آثار او می توان به «آتش بدون دود»، «یک عاشقانۀ آرام»، «چهل نامۀ کوتاه به همسرم»، «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» و «مردی در تبعید ابدی» اشاره کرد.
از وی بیش از صد اثر منتشر شده است که دربرگیرندهٔ داستان بلند و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش نامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینه های گوناگون است، همچنین تعدادی از آثارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده اند.
ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودک، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو و جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران را کسب کردهاست. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال پس از انقلاب را به خاطر داستان بلند «آتش بدون دود» به دست آورده است.
به جز فضاهای ادبی و هنری، او در مسیر پُر فراز و نشیب زندگی خود فعالیت های مختلف ورزشی را هم تجربه کرد و یکی از قدیمی ترین گروه های کوهنوردی به نام اَبَرمرد را تأسیس کرد و در توسعهٔ کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی، تأثیرگذار بوده است.
او در طول زندگی خود فضاهای مختلفی را نیز از نظر شغلی تجربه کرد از جمله؛ کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمنصحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحهبندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایرانشناسی عملی و چاپ مقالههای ایرانشناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتابهای کودکان، مدیریت یک کتابفروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاهها و…
ابراهیمی در کتاب های «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» به شرح جذاب همین پراکندگی های شغلی پرداخته است که بسیار خواندنی است.
نادر ابراهیمی پس از سال ها درگیری با بیماری، در 16 خرداد ماه 1387 مسافر ابدیت شد و کمیته نام گذاری معابر شورای شهر تهران در سال۱۳۹۰، خیابان هفدهم کارگر شمالی (امیرآباد) تهران که منزل وی در بیست سال پایانی عمرش در آن واقع شده بود را به خیابان نادر ابراهیمی تغییر نام داد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
دخترک! قلبت را به من بسپار! تنهایی، پیرم کرده است
خداوند خدا پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چراکه میدانست انسان، بدون عشق، درد روح را ادراک نخواهد کرد، و بدون درد روح، بخشی از خداوند خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت.
اما بگذار خالصانه قبول کنیم کوچکیم تا بتوانیم بزرگ شویم، عوض شویم، رشد کنیم و دیگری شویم. بزرگ، جایی برای تغییر کردن ندارد
__ بشنو گیلهمرد! بشنو و یادت باشد که من، موشهای کتابخانهها را اصلاً دوست نمیدارم. تو هرگز به من نگفتی که زیر کوهی از کتاب دستوپا میزنی؛ وَاِلّا برای زندگی با تو، شرطِ ترکِ اعتیاد میگذاشتم. تو زندگی را خواندهیی، لَمسنکردهیی. تو در طول و عرضِ خاکِ مُقدّسِ زندگی راه نرفتهیی، فقط زندگی را وَرَقزدهیی و بَر زندگی حاشیه نوشتهیی. جنگلِ تو کاغذیست، تفنگِ تو کاغذی، اعتقاد تو به مردم، اعتقادی کاغذی و پارگیپذیر. تو، عطرها را خواندهیی، دشتها را خواندهیی، نگاهِ مُلتمسِ بچّهها را خواندهیی… کتاب، عاشق نمیشود، آواز نمیخوانَد، پای نمیکوبد، به دریا نمیزَنَد، دردِ مردُم را حسنمیکند…
مشکل، زندگی را زندگی میکند. مشکل، به زندگی، معنی میدهد. شیرینیِ زندگی از آنجا سرچشمه میگیرد که تو، بر مشکلات، غلبهکنی. بدونِ این غلبه، زندگیمان خالیِ خالیست. گُلها، حتّی اگر بیآب بمانند، احساسِ هیچ مشکلی نمیکنند، و به همین دلیل هم گُلِ خوشبخت وجودندارد
عشق، مطلقاً چیزی اشرافی نیست تا بتوانی آن را به دلیل آنکه از رفاهْ برمیآید، محکومکنی. عشق، فقط رُشدِ روح میخواهد. این را باری به توگفتهام… __ باری؟ صدبار لااقل… و بههرحال، نشد. هیچچیز، آنطور که میخواستیمنشد. __ بله… هیچچیز، دیگر، تا مدّتها، شبیه خودش نشد. یعنی بود؛ امّا نمیگذاشتند بشود: کار، عشق، آرامش، آزادی… حکومتهایی که معنی دوستداشتن را نمیفهمند، نفرتانگیزند، و نفرتانگیزترین چیزی که خداوندِ خدا رُخصتداد تا ابلیس به انسان هدیه کند حکومتیست که عشق را نمیفهمد. پیلهکردند به جانِ زندگیمان. پیلهکردند به آن لحظههای مبارکی که تدارکش را دیدهبودیم.
__ امّا اگر او تو را نخواهد؟ __ گریهکنان میروم پی کارم. دوستداشتن، یکطَرَفه میشود امّا به ضربِ تهدید نمیشود، و این آن چیزیست که سلاطین میخواهند: مردم، آنها را بپرستند، آنها از مردمْ بیزار باشند. من نه سلطانِ ادبم نه سلطانِ عسل. اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهدخواست، گریهکنان کولهبارم را برمیدارم و میروم. فقط همین. __ اگر گریهکنان بروی، تا کی گریه میکنی؟ __ نمیدانم آقا! پیشاپیش، چطور بگویم؟ برای گریستن، برنامهریزی کهنکردهام
عشق کو؟ عِطرِ آن شاخههای نرگسِ مرطوب کو؟ __ پی عطرِ بیرنگِ پراکنده در فضا میگردی؟ __ پس میخواهی پی چهچیز بگردم؟ شیشهٔ خالیاش را که آنجا، بالای تاقچهٔ خاطره میبینم؛ گُلِ خشکشدهاش را هم در گلدانِ خاطره؛ امّا مگر قرار ما این نبود که عشق را خاطره نکنیم؟ مگر بر این نکته تفاهم نکردیم که خاطره، ویرانکردنِ حال است، و ویرانکردنِ حال، ازمیانبردنِ تنها بخش کاملاً زنده و پُرخونِ زندگی: عشق
__ عسل! این عشق نیست که نرمنرمک عقب مینشیند؛ این بیکارگیست که پیوسته هجوم میآورد: بیکارگی، کاهلی، بیقیدی، خستگی، بهانهجویی، کهنگی، وقتکُشی، وادادگی، نقزدن، بههمریختن، بیاعتناشدن، به شکلی جبرانناپذیر تخریبکردن و به صورتی خوفآور به عادتِ زیستن تسلیمشدن.
__ بانوی من! بسیاری از نخستینها، تَوَهُّم است؛ نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین نگاه، نخستین کلماتِ عاشقانه… یاد، عینِ واقعه نیست، تَخَیُّلِ آن است، یا وَهمِ آن. یاد، فریبِمان میدهد. حتّی عکسها راست نمیگویند. حتّی عکسها. چیزی بیش از یاد، بیش از عکس، بیش از نامههای عاشقانه، بیش از تمامِ نخستینها عشق را زنده نگه میدارد: جاریکردنِ عشق: سَیَلانِ دائمی آن. در گذشتهها به دنبالِ آن لحظههای نابْگشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظهها، اینک، وجودندارند. آتشی که خاکستر شده، عزیز من، آتش نیست __ حتّی اگر داغِ داغ باشد. برادرت از راه میرسد، شادِ شاد، با یک بغل سرشاخه و هیمهٔ مرطوب. __ «نگذاریم شُعله بمیرد. فریبِ حرارت را نخوریم. اصل، رقصِ شعلههاست نه گُلهای سرخی زیر قبای خاکستر». عسل! این حرفها را شوهرت یادم داده. باورکنم یا نکنم؟
اسحاق –
کامل نخوندمش ولی کمی ثقیل بود نه در حدی که نشه خوندش و لذت نبرد.
فهیمه –
کتاب یک عاشقانه ی آرام ، رمانی شاعرانه و از آثار عاشقانه ی هم دوره ی خودش متمایزه. متن کتاب یکی از لطیف ترین و خوانا ترین نمونه ی رمان ادبی معاصر به شمار می رود .لازم به ذکر هست که این کتاب پر فروش ترین کتاب نادر ابرهیمی هست.
کبری –
واقعا زیبا بود پیشنهاد میکنم بخونید حتما قلم اقای ابراهیمی واقعا زیبا هست
علی –
کتاب یک عاشقانه آرام سرشار از جملات تاثیرگذار و ناب در باب عشق و عاشقانه زندگی کردن است.
Mohammad –
متفاوت،
آروم آروم باید خوند، کشش داد، باهاش زندگی کرد تا فهمید، کمی سنگین اما خاص
خیلی طرفدار داره اما هر کسی هم خوشش نمیاد،
ولی نمیشه نخوند، جذابه
امیررضا فرامرز قراملکی –
خیلی تعریف کتابو شنیدم ولی تو اوایل کتاب نتونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم. برا همین نگه داشتم بعدا بخونم.
maryam.khoshnejat69 –
این کتاب اولین کتابی بود که منو با قلم نادر جان ابراهیمی آشنا کرده بود. و بعد سراغ بقیه آثارشون رفتم. قلمشون عالیه. شیفته قلم جذابشون میشی. برای همین از کس دیگه ای این سبک بخونم نمیتونم ارتباط برقرار کنم. چون انگار فقط مخصوص نادر ابراهیمی هست. چقدر افسوس میخورم که چرا آتش بدون دودشونو ارزون بود نخریدم 🥺🥺
هانیه معتمدی (خریدار محصول) –
نادر ابراهیمی در «یک عاشقانه آرام» با بیان داستانی خواندنی از زندگی یک زوج و در لابلای ماجراهای پیش آمده برای آنها، با قلمی زیبا گفتوگوهای جذابی را خلق میکند که مخاطبش را به فکر وا میدارد.