

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


بلیت آبی
بلیت آبی
190,000 تومان قیمت اصلی: 190,000 تومان بود.161,500 تومانقیمت فعلی: 161,500 تومان.
نویسنده | |
---|---|
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1402 |
1-10 | 11-20 | 21-100 | 101+ |
161,500 تومان | 152,000 تومان | 142,500 تومان | 133,000 تومان |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
190,000 تومان قیمت اصلی: 190,000 تومان بود.161,500 تومانقیمت فعلی: 161,500 تومان.
در انبار موجود نمی باشد
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 16 سکه معادل 3,230 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
کایلا میداند سازوکار بلیت بخت آزمایی چطور است، همه میدانند. به محض بالغ شدن وقتش میشود که جلوی آن دستگاه بایستی. اگر بلیت سفید نصیبت شد که سزاواری مادر شوی و خانواده داشته باشی، اما اگر بلیتت آبی شد، تراشهای در بدنت کار میگذارند و تو دیگر مادر نخواهی شد…
کایلا از اینکه حق بر بدنش را یک بلیت از او گرفته، از این که حکومت حکم بر مادر بودن یا نبودن او صادر کرده، در آستانه ی جنون است. او میخواهد بندها را بدرد و آن تراشه را بکند تا خود انتخاب کند. اما در این پادآرمان شهر بی روح و سیمانی چشمهای همیشه ناظر رهایش نخواهند کرد.
وزن | 255 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1402 |
تعداد صفحه | 272 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
ویژگی | |
شابک | 9786225696259 |
1 دیدگاه برای بلیت آبی
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
1-10 | 11-20 | 21-100 | 101+ |
161,500 تومان | 152,000 تومان | 142,500 تومان | 133,000 تومان |
بریده هایی از این کتاب
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
محسن
همهچیز با شانس شروع میشد. بدنهایمان گویهایی بودند غلتان در گردونهی دستگاه بختآزمایی. سالهای کشدارِ نوجوانی بود، همان وقتی که دخترها رفتهرفته قد میکشند و مُدام ضعف میکنند.
وقتی رفتم درمانگاه دیدنِ دکترم، آن قسمتِ دیوار که قدهایمان را اندازه میگرفتیم، پر از نقطه شده بود، انگار مگسها آنجا تخمگذاری کرده بودند. نشانک قد من و خیلیهای دیگر آن وسط گم شده بود. خانم دکتر گفت صافتر! صافتر وایسا! و با خطکش ضربهای به زانویم زد. گفت سرت رو بگیر بالا! چی میبینی؟
چیزی نگفتم، اما فکر کردم فقط گردوخاکی که روی سقفتون نشسته، دکتر! دکتر گزارشی دربارهی بدنم نوشت. سرِ انگشتهایم را میجویدم. دکتر دورِ شستهای دردناکم پانسمانی پیچید و گفت اینقدر ناخنهات رو نجو! و چیزی نوشت که لابد از رشد و پرورش ناکافیام حکایت میکرد.
یازده سالم که شد، پدرم سگی لاغر و خاکستری برایم خرید، محض دلخوشی من.
بهنام مؤمنی –
کتابی جدید که در شکل و شمایلی خوب و حرفهای چاپ شده. نشر برج انصافاً حرفهای کار میکند.
داستان روایتی از یک پادآرمان شهر بیروح و سیمانی است که شاید در آیندهای نزدیک واقعی شود.