بریده هایی از کتاب "کیمیا خاتون"

خدیجه

در راه احساس غریبی داشتم. دلم می‌خواست زار بزنم. فکر می‌کردم همه، به خصوص بهاءالدین و کرامانا بدجوری نگاهم می‌کنند. از علاءالدین که مقصر اصلی بد حالی‌ام بود و همه اتفاقات زیر سر او بود نفرت داشتم و ابدا نگاهش نمی‌کردم. وقتی می‌دیدم زنجره‌ها (جیرجیرک‌ها) به جایم زار می‌زنند و آسمان غروب را در طول راه می‌انبازند، لذت غمگینانه‌ای می‌بردم. صدا، صدای حال من بود: بی‌معنی و مبهم و غم‌انگیز و بی‌آغاز و فرجام.

خدیجه

این بار لبخندی پر معنی‌تر صورت پف کرده‌اش را که دانسته بودم عارضه‌ی آخرین روزهای بارداری است‌، روشن کرد و با تکان سر گفت: بستگی به اهمیت آن دوست و موضوع دارد… اگر خیلی مهم باشد پیش ما اکدشانی‌ها رسم است که طره‌ای از گیسوانمان را با رشته‌ای طلا یا نقره می‌‌بافیم و برایش می‌فرستیم.

خدیجه

هنوز مادرم تنها مشاورم بود. بی‌آنکه نیازی به توضیح زیادتر ببینم، از او پرسیدم: مادر! اگر با یکی قهر کرده باشیم و بعد گناهش را بخشیده باشیم و بخواهیم با او آشتی کنیم، باید چه کار کنیم؟ مادرم کمی فکر کرد و با لبخندی پروقار و بزرگ منشانه گفت: تا ببینیم کی هست! گفتم کسی که نمی‌خواهم اسمش را بگویم.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.