بریده هایی از کتاب "مو قرمز"

خدیجه

تا برگشتنِ پدر خودش پابه‌پای ماجد که دستیار پدر بود مسئولیت داروخانه را به عهده گرفت تا جای پدر خالی نماند. آن روزها گاهی روپوش سفید ماجد را می‌پوشیدم و به مادر کمک می‌کردم. البته همه می‌دانستند که من در آینده برخلاف ماجد نه وردست یک داروفروش، بلکه همان‌طور که پدرم می‌خواست در یک رشتهٔ علمی آدم حسابی خواهم شد.

خدیجه

هفت یا هشت سال قبل‌تر بود که پدر یک‌مرتبه ناپدید شد و پس از حدود دو سال به خانه برگشته بود. اما این‌بار مادر حس‌وحال زنی را نداشت که پلیس شوهرش را بازجویی و به‌شدت شکنجه می‌کند. او آشکارا از دست پدر عصبانی بود و وقتی حرف پدر وسط می‌آمد، می‌گفت «خود داند.» درحالی‌که دفعهٔ پیش وقتی یک شب ارتشی‌ها بعد از کودتا به داروخانه آمدند و پدر را کَت‌بسته با خودشان بردند مادرم بسیار ناراحت شد، بی‌قراری کرد و به من گفت پدرم یک قهرمان ملی است و من باید به او افتخار کنم.

خدیجه

صبح بعدش پدر خانه نیامد. البته من بعدازظهر و وقتی که از مدرسه برگشتم خبر را از مادر شنیدم. چشمان مادر سرخ و پف‌کرده بود، پیدا بود گریه کرده است. اولش فکر کردم که مثل دفعهٔ پیش مستقیم پدر را از داروخانه به شعبهٔ امور سیاسی ادارهٔ امنیت ملی برده‌اند تا از نو بگیرندش زیر شکنجه؛ با فلک و برق و کتک.

خدیجه

آخرین‌بار پدرم را شبی دیدم که برایش غذا برده بودم داروخانه. سال اول دبیرستان بودم. شبی از شب‌های معمولی پاییز بود. پدر اخبار شبانه را از تلویزیون کوچک سیارش تماشا می‌کرد. وقتی او پشت دخل شام می‌خورد، من کار دو مشتری را که یکی‌شان آسپرین می‌خواست و دیگری آنتی‌بیوتیک و ویتامین ث راه انداختم و پولی را که از آن دو گرفته بودم در صندوق انداختم. صندوقی که هر وقت باز می‌شد صدای دوست‌داشتنی ازش برمی‌خاست. موقع بازگشت به خانه برای آخرین‌بار به چهرهٔ پدرم نگاهی انداختم، او هم لبخندزنان از دمِ در برایم دستی تکان داد.

خدیجه

می‌دانستم که سیاست تنها دلیلِ بگومگوهای اغلب بی‌سروصدای پدر و مادرم نیست. گاهی مدت‌ها باهم قهر بودند و روزها حتا یک کلمه هم میان‌شان ردوبدل نمی‌شد. شاید اصلاً همدیگر را دوست نداشتند. احساس می‌کردم که زن‌های زیادی از پدرم خوش‌شان می‌آید و بعید نبود که پدر هم زن‌های دیگری را دوست داشته باشد. گاهی مادر جوری که من هم حالی‌ام بشود توضیح می‌داد که در زندگی ما پای یک زن دیگر هم وسط است. دعواهای بی‌سروته پدر و مادرم که تمامی نداشت جوری ناراحتم می‌کرد که اصلاً خوش نداشتم به چون‌وچرایش فکر کنم.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.