بلای نوح چنان به درازا کشید که جز تعدادی مؤمن پاک و پاکباخته نماندند. گویی خدا عمداً تلهٔ ابتلا و صحنهٔ امتحان را کش میدهد و راه را چنان میپیچاند که گروهی سرگیجه بگیرند و در راه بنشینند…
بریده هایی از کتاب "ارتداد"
مریم
تو دوست داری من مثل مردهای خاطرههای کهن، صبح خروسخوان پاورچین از درِ خانه خارج بشوم، بدوم دنبال یک تکه نان حلال و شب، بوق سگ، خسته و نیمجان برگردم، آنوقت تو مثل بانوی قصههای شدیداً ایرانی در را باز کنی و آفتابه و لگن بیاوری و حولهای، که غبار خستگی روز را بزدایم، بعد سفرهٔ محبت بیندازی تا غذایی را که با حرارت عشق خود پختهای و مشامش تمام خانهٔ صمیمی ما را آکنده و به خورد خشتخشت آن رفته، جلوی من بیارایی و افتخار کنی که مثل کوه پشتت ایستادهام و خود را برای راحت تو و فرزندانمان، که احتمالاً کمتر از پنجتا نیستند، به زحمت میاندازم.
مریم
عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را برای حضرت عشق، توهینآمیز میدانم.
مریم
«منکرانِ سخن حق را به من واگذار که ‘بهتدریج’ آنان را از جایی که گمان نمیکنند، به ورطهٔ هلاکت فرو خواهیم افکند.» مصحف، سورهٔ شصتوهشت، آیهٔ چهلوچهار
مریم
خبر مرگ، که همگان آن را نحوستی دهشتانگیز میپندارند، یکباره به بشارتی هیجانانگیز بدل شده است. – پهلوی دوم به درک واصل شد! دفترچهٔ کهنهٔ یادداشتم را برمیدارم و قلم میلغزانم: «قسم به مرگ! آن زمان که حلقوم جلادان را میفشارد. قسم به مرگ! آن زمان که انتقام داغ دل پیرزنِ جوانْ از دست دادهای را میستاند. قسم به مرگ! آن زمان که شوکت و طمطراق شیطانی فرعونها را فرومیریزاند.»
مریم
برخی عشق را چنگکی میدانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظهای را که نیاز غلیان میکند حادثهٔ عشق مینامند و آن را با تمنا میجویند و آنگاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد میبرند. عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را برای حضرت عشق، توهینآمیز میدانم. – جایگاه تن کجاست؟ آن را نادیده میگیری و به حساب نمیآوری؟ – تن و لامسه واقعیتی انکارناپذیر است. ولی عشق نه با آن آغاز میشود و نه با آن پایان مییابد. در سطحی پایینتر از کلمه و معنا که خانهٔ اصلی ابراز عشق است، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش، حضور عشق را تأیید میکند. ولی آنها که از سطح تن و لامسه عشق را آغاز میکنند، بعید میدانم به سطح کلمه و معنا اوج بگیرند. همانطور که اگر بگویند عشق در یک نگاه متولد میشود و شعله میکشد، دغلبازی کردهاند. تازهکارها غالباً سرکشیِ هوس را با تولد عشق اشتباه میگیرند.
مریم
خستگی، تن دادن است، پذیرفتن است، کوتاه آمدن است. کوتاه آمدن وحشتناک است. آدم میتواند نجنگد و کوتاه هم نیاید؛ اما آن که جنگیدن را برمیگزیند و دستآخر آن را رها میکند، کوتاه آمده است. سربازی که از جنگ میگریزد، از آن که پایش را در جنگ نمیگذارد، نفرتانگیزتر است.
مریم
تاریخ نمیتواند به همین شیوه ادامهٔ مسیر بدهد؛ روی خون، روی جنازهٔ جوانها و دل داغدیدهٔ مادرها. استبداد دیگر توان حفظ خود را ندارد؛ حتی با شکستن دیوار صوتی یا کشاندن تانکها به خیابانها. حتی اگر کسی خود را در لحظهٔ طلوع خورشید به خواب بزند، مانع رفتن تاریکی نخواهد شد. – حتی اگر ما دیگر لیاقت آمدن خورشید را نداشته باشیم؟!
مریم
معنا نمیتواند تکراری باشد. معنا همیشه تازه است، ولی ممکن است لباس تکرار را به تن کند و تو گمان کنی کهنه است