بریده هایی از کتاب "ارتداد"

شهیده بانو

سلام به مردم ایران. من به عنوان نخست‌وزیر وظیفه دارم شما را در جریان رُخدادهای مهم سیاسی کشور بگذارم. شما صاحب واقعی این کشور هستید و طبیعی است که باید از تصمیمات مهم مطلع باشید. صبح امروز ما در دولت، میزبان آقای خمینی بودیم و با ایشان دربارهٔ شرایط کشور و شیوهٔ منطقی اصلاحات در ساختار سیاسی گفت‌وگوهایی داشتیم. آقای خمینی با روی باز و کاملاً منطقی، پیشنهادات ما را شنیدند و قول دادند که با دوستان خود شور کنند و در اسرع وقت نشست مجدد مشترکی برگزار کنند.

خدیجه

خوب نیستی. نیازی به پرسیدن نیست. تو لرزان، با رنگ‌وروی پریده، به من نگاه می‌کنی. سرت را به سینه‌ام می‌چسبانی و گریه می‌کنی. می‌گویی با هر بار شنیدن صدای تیر، جان‌به‌لب شده‌ای و مرا تصور کرده‌ای که مثل احمد میان کوچه‌ها افتاده‌ام. می‌گویی ده بار آرزو را بغل کرده‌ای و از صاحب‌خانه خواسته‌ای بگذارد به جایی تلفن بزنی و دست‌آخر گوشی را سر جایش گذاشته‌ای و به خانه برگشته‌ای. می‌گویی چه روز تمام‌نشدنی و کُشنده‌ای بود. می‌گویی یاد روزهای بی‌پایان زندان افتاده‌ای؛ روزهای عرق‌ریزان در نشستن‌های اجباری میان حیاط زندان، روزهای اضطراب کشندهٔ تنهایی در سلول انفرادی، روزهای درد نامیرای کابل‌های وحشیانهٔ بازجوها، روزهای وحشت از دست‌های نانجیب کثیفی که نباید تو را لمس می‌کردند…

خدیجه

بختیار کراواتی سیاه با خط‌هایی روشن بسته و سعی می‌کند خود را غمگین نشان دهد. بوی تند حادثه می‌پیچد. من یاد بوی زنندهٔ شکنجه‌گاه می‌افتم. مغزم یخ می‌کند؛ مثل لحظه‌ای پیش از بی‌هوشی؛ مثل لحظه‌ای که از شدت درد کرخت می‌شدم و سوز کابل‌ها را نمی‌فهمیدم.
– سلام به مردم ایران. من به عنوان نخست‌وزیر وظیفه دارم شما را در جریان رُخدادهای مهم سیاسی کشور بگذارم. شما صاحب واقعی این کشور هستید و طبیعی است که باید از تصمیمات مهم مطلع باشید. صبح امروز ما در دولت، میزبان آقای خمینی بودیم و با ایشان دربارهٔ شرایط کشور و شیوهٔ منطقی اصلاحات در ساختار سیاسی گفت‌وگوهایی داشتیم. آقای خمینی با روی باز و کاملاً منطقی، پیشنهادات ما را شنیدند و قول دادند که با دوستان خود شور کنند و در اسرع وقت نشست مجدد مشترکی برگزار کنند.

مریم

باید همواره از باورهایمان غبارزدایی کنیم تا زانوهایمان سست نشود. گاهی خطاهای ریز، باورسوز می‌شود، آرام‌آرام و به‌تدریج، لرزش‌های کوچک در طول زمان به ارتعاشی عظیم مبدل می‌شود، که صخره‌های مغرور مستحکم را می‌لرزاند و می‌شکافد.»

مریم

آرام می‌گویم: «بار نهضت روی دوش امام بود که… حالا نیست. نهضت زمین‌گیر است. ما کاره‌ای نیستیم.» سیدعلی ناگهان برمی‌گردد و به چشم‌هایم خیره می‌شود. چند لحظه سکوت می‌کند؛ آن‌گاه دستم را می‌گیرد و مرا می‌نشاند. من انگار از گفتن یک جملهٔ نابجا پشیمان شده باشم، به چشم‌های حاج‌مهدی، که در آستانهٔ در منتظر بدرقهٔ حاج‌آقای خراسانی بود، نگاه می‌کنم. سیدعلی گویی منتظر شنیدن جملهٔ دیگری از من است تا گفت‌وگویی را بیاغازد. می‌گویم: «من امید داشتم که امام کار را تمام می‌کند. امامی که نتواند کار را تمام کند شاید… اصلاً شاید که امام…» حرفم را فرومی‌خورم. – شاید منتظر بودی امام جای همه تشخیص بدهد، جای همه تصمیم بگیرد، جای همه اقدام کند، جای همه نظارت کند، جای همه تقاص پس بدهد؛ اگر امام و پیشوا چنین باشد، آن‌وقت مأموم و پیرو، وظیفه‌اش چیست؟ پیرو باید بنشیند تا پیشوا تاریخ را پیش براند و خودش نظاره‌گر باشد؟

مریم

تن و لامسه واقعیتی انکارناپذیر است. ولی عشق نه با آن آغاز می‌شود و نه با آن پایان می‌یابد. در سطحی پایین‌تر از کلمه و معنا که خانهٔ اصلی ابراز عشق است، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش، حضور عشق را تأیید می‌کند. ولی آن‌ها که از سطح تن و لامسه عشق را آغاز می‌کنند، بعید می‌دانم به سطح کلمه و معنا اوج بگیرند. همان‌طور که اگر بگویند عشق در یک نگاه متولد می‌شود و شعله می‌کشد، دغل‌بازی کرده‌اند

مریم

یونس، عشق مهم‌تر است یا معشوق؟ – عشق مهم‌تر است، دریا! فراق معشوقْ طاقت‌سوز و جانکاه است ولی فقدان عشقْ مرگ است. عاشق بدون معشوق می‌سوزد و عاشق‌تر می‌شود، اما بدون عشقْ حیاتی نیست که دربارهٔ چیستی آن حُکمی بکنیم.

مریم

همیشه عده‌ای از مردم هستند که به فحشا خو می‌کنند و از محدود شدن شهوت‌رانی‌شان پریشان می‌شوند. همیشه عده‌ای هستند که با خصلت‌های شنیع پنهانشان بر هر منطق و فضیلتی چیره می‌شوند، و اگر این خصلت شنیع پنهان – که من اسمش را می‌گذارم کثافت انسانی – مجال یابد و همه‌گیر شود، بنیان همه‌چیز را می‌کَنَد. – فکر می‌کنی چرا کثافت انسانی قدرت چیره شدن بر فضیلت را پیدا می‌کند؟ – چون گاهی تعداد طرفدارانش بیشتر می‌شود… یونس، من از زیاد شدن تعداد نفوس آدم‌های رذل می‌ترسم. – در واقع تو از دموکراسی می‌ترسی، احمد! احمد با تردید به من نگاه می‌کند و جوابی نمی‌دهد. ولی من بی‌رحمانه ادامه می‌دهم: «بگذار این ترس مبهمی که غالباً از اندیشیدن به آن فرار می‌کنیم را به زبان بیاورم؛ اگر جمهوری اسلامی چنان که فکر می‌کردیم مبتنی بر چیرگی اکثریت تأسیس می‌شد، آیا بعد از سالیانی امکان چربیدن رذالت بر فضیلت پیش نمی‌آمد؟ آیا فرض آشکارگی و حتی چیرگی خصلت‌های شنیع پنهان فرض بی‌پ

مریم

غرق شدن در مبارزه «به‌تدریج» شکل و شمایل مبارز را عوض می‌کند. گاه باید به خود بیاید و مبدأ و مقصد را مرور کند و اصول را به خود تذکر دهد تا شبیه دشمنش نشده باشد.

مریم

بلای نوح چنان به درازا کشید که جز تعدادی مؤمن پاک و پاکباخته نماندند. گویی خدا عمداً تلهٔ ابتلا و صحنهٔ امتحان را کش می‌دهد و راه را چنان می‌پیچاند که گروهی سرگیجه بگیرند و در راه بنشینند…

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.