بریده هایی از کتاب "تهوع"

حامد

به خوبی می‌دانستم نمی‌خواهم هیچ کاری انجام بدهم. انجام دادن هر کاری، مفهومی جز آفریدن یک «وجود» نبود، در حالی که «وجود» به اندازه کافی بود.

حامد

شناخت از آگاهی وجود داشت. از میان خود، آرامش و پوچی میان دیوارها، رها از انسانی که در آن سکونت داشت، همچون هیولا به دلیل پوچی را می‌دید.

حامد

انسانی که تنها زندگی می‌کند، حتی نمی‌داند تعریف کردن ماجرا چیست و راست‌نمایی همزمان با دوستان، ناپدید می‌شود. حتی اجازه می‌دهد رویدادها هم بگذرند. گاهی افرادی را می‌بیند که ناگهان پدیدار می‌شوند، کلامی بر زبان می‌آورند، و سپس می‌روند. گاهی وارد ماجراهایی بی‌پایه و اساس می‌شود و نقش شاهدی بی‌ارزش را بر عهده می‌گیرد. همواره همه آنچه راست نیست و همه آنچه کسی در کافه‌ها باور نمی‌کند، به ذهن او هجوم می‌آورد.

حامد

دیگر خود را احساس نمی‌کردم. آنچه در اطراف می‌گذشت، بر من غلبه داشت. طبیعت، زنده نبود. باد زوزه می‌کشید و گذرگاهها، مستقیم به درون شب می‌گریختند.

حامد

هرگز آغازی وجود ندارد. هر روز بیهوده به روزهای پیشین، به گونه‌ای بی‌پایان و یکنواخت، افزوده می‌شود. گاهی به یک جمع‌بندی جزئی می‌رسیم و می‌گوییم سه سال است که سفر می‌کنم، یا سه سال از حضور من در بوویل می‌گذرد.

حامد

اجسام نباید «لمس کنند»، زیرا زنده نیستند. انسان از آنها استفاده می‌کند، سپس در جای پیشین می‌گذارد، و میان آنها به زندگی ادامه می‌دهد. آنها تنها مفید به نظر می‌رسند، همین و بس. ولی در مورد من تفاوت دارد. آنها مرا لمس می‌کنند و این تحمل‌ناپذیر است. می‌ترسم با آنها تماس برقرار کنم، گویی جانورانی زنده‌اند.

حامد

افرادی که همراه سایرین زندگی می‌کنند، یاد گرفته‌اند چگونه خود را در آینه ببینند، یعنی درست همان‌طور که در چشم دوستان پدیدار می‌شوند. من هیچ دوستی نداشتم. آیا دلیل عریانی گوشت بدن من همین نبود؟ می‌توان گفت… بله، می‌توان گفت طبیعت بدون حضور انسان.

عطیه

اگر زمانی قرار شد سفر بروم فکر می‌کنم دلم می‌خواهد قبل از حرکت جزئی‌ترین ویژگی‌های شخصیتی‌ام را یادداشت کنم تا وقتی برمی‌گردم بتوانم مقایسه کنم که چه بوده‌ام و چه شده‌ام. جایی خواندم بعضی مسافرها جوری قیافه و رفتارشان عوض می‌شود که موقع برگشتن نزدیک‌ترین بستگان‌شان هم آن‌ها را به‌جا نمی‌آورند.

عطیه

شب آمد تو با خودشیرینی و تردید. دیده نمی‌شود. ولی همین‌جاست و روی چراغ‌ها را می‌پوشاند. چیز غلیظی در هوا به‌مشام می‌رسد: خودش است. سرد است.

عطیه

کنار بخاری نشسته‌ام، غذایم را به‌سختی هضم می‌کنم و پیشاپیش می‌دانم روزم هدر رفته است. شاید فقط بعد از تاریک‌شدن هوا کار مفیدی بکنم. دلیلش آفتاب است. این آفتاب مه ناپاک سفیدی را که بالای سر کارگاه پراکنده است، کم‌و‌بیش طلایی می‌کند؛ رنگ‌های گندم‌گون بی‌رمقش را توی اتاقم می‌ریزد و چهار شعاع کدر و جعلی روی میزم پهن می‌کند.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.