مریم

از میان تمام اتاق‌ها، یکی جذابیت بیشتری برایم داشت. اتاق پر بود از روزنامه‌ای به نام «نامه بانوان». صنمِ وراج از بای بسم‌الله تا تای تمّت را برایم تعریف کرده بود که شهناز خانم پنج‌شش سال پیش سردبیر این روزنامه بوده که تمام مقالاتش توسط زن‌ها نوشته می‌شده، ولی یک سال بیشتر دوام نیاورده. بالای نام روزنامه شعاری بود به این عنوان: «زنان نخستین آموزگار مردان‌اند.» به‌قدری از این جمله خوشم آمده بود که یک روز، فارغ از همۀ کار‌ها فقط نشستم و به آن فکر کردم. به شهناز خانم که فکر می‌کردم تمام موهای بدنم سیخ می‌شد. برایم عجیب بود زنی به این جوانی چطور می‌توانسته در نوزده‌سالگی‌اش یک روزنامه را اداره کند. دوست داشتم زن‌هایی را که این مقالات را نوشته بودند ببینم. چطور این‌همه اطلاعات در مورد حقوق زنان، حجاب، اخبار ملی و بین‌المللی داشتند؟ این اتاق شده بود امامزاده که منِ کور را شفا می‌داد.