مریم

گفتم: «اگه خدای نکرده به جای دنده و سینه‌ات، ضربه به سرت می‌خورد و…» حرفم را قطع کرد و با آرامش گفت: «من توی این اتفاقات تا آستانهٔ مردن می‌رم ولی نمی‌میرم، چون همون جا از خدا خواستم که مرگم رو مثل متوسلیان و شهبازی و همت، قرار بده.»