محسن

هرچند داستان اين كتاب داستان بشر است، هرگز نمی تواند صرفاً امري انساني باشد زيرا مفهوم نوع بشر به تنهایی معنای کاملی نمی دهد. بشر حيوان است و براي درك خودمان به تمام و كمال، و دانستن اينكه چه چيزي ما را منحصربه فرد می کند، اگر اصلاً چنین چیزی در کار باشد، مجبوريم که خود را با حيوانات ديگر مقايسه كنيم. ما نيز همراه ديگر حيوانات به بهترين نحو در محل سكونت خود بررسي شده ایم. نمیتوانيم تاريخ خود را درك كنيم مگر در بافت. داستان ما از آب وهواي جايي كه اين داستان در آن رخ می دهد و ديگر اشكال حيات كه به آنها وابسته ایم يا با آنها رقابت می کنیم جداناشدني است. ما بر سایر گونه ها سيطره داريم اما به واسطه زنجيره غذايي همچنان با آنها پيوند داريم. محيط زيست خود را دگرگون می کنیم اما هرگز نمیتوانيم از آن بگريزيم. خود را از طبيعت متمايز می کنیم مثلاً، با مسامحه از طبيعت سخن ميگوييم، گويي كه خودمان موجودات طبيعي نیستیم.