عطیه

شین می گوید:«چطور ممکنه همچین اتفاقی بیفته؟» ولی مخاطب کلماتش بیشتر خودش هستند تا من.
دستپاچه از جا بلند می شوم و از روی تکه پوب های شکسته قفس پرنده می گذرم.«تو گفتی کلاغ زاغی روحمه… شاید وقتی می خواسته بهم برگرده، به روح تو گیر کرده.» تنها توضیحی است که به ذهنم می رسد.