کمکم ماشینای پلیس دوروبرمون زیاد شدن. البته هیچ کاری به ما نداشتند. من اونقدر حالم بد بود که نمیدونستم چند روزه اونجام یا آخرین بار کی غذا خوردم. فقط مثه خیلیای دیگه نشسته بودم یه گوشه. دو تا مأمور در چند قدمی من ایستاده بودن و داشتن حرف میزدن. میگفتن که شهرداری بهخاطر سد معبر از تجمع ما شاکیه و چون خودش توان جمعآوری ما رو نداره، از وزارت کشور کمک خواسته و اونام نیروی پلیس رو فرستادن. اونام داشتند فحش میدادن و میگفتن توقع دارن ما با اینا چیکار کنیم؟ دومی به اولی گفت: “من از دیروز تا حالا خودم چند بار با اینا گریه کردم. میخوان چیکارشون کنیم دقیقاً؟”
خدیجه
15
دی