سر پاکی را که حبیب خدا میبوسید و پسرم صدایش میکرد، در اوج آسمان، به پهنه سرخرنگ شرق چقدر زیبا دلبری میکند. موهایش چون تکههای کوچک ابر به آرامی در حرکتاند. پیشانی برآمدهاش شبیه انار سرخ ترکخورده و قطرههای خون تا زیر چانهاش به قشنگی یاقوت دلمه بسته است. به زحمت، لبخند روی لبانش هنوز حفظ شده و جای زخم خارها روی لبان شریفش _ بعد از این که سر مطهر بارها روی زمین افتاده _ با خاک پر شده است. از آن بالا، هفتاد و دو مرد قطعه قطعه، در چشمان بیجان حسین (ع) دیدنیتر شدهاند! و درست مثل ستارههای یک شب صاف در سینهٔ دشت سوسو میزنند.
خدیجه
15
دی