خدیجه

بشیر به نزدیکی خیمه زین العابدین برگشت. منتظر ماند تا او از خیمه بیرون بیاید. زین العابدین در حالی که با دستمالی اشک چشمانش را پاک می‌کرد به میان مردم آمد. غلامی چهارپایه‌ای حاضر کرد تا روی آن بنشیند. زین العابدین با اندوهی جانکاه و چهره‌ای مغموم به سختی بر صندلی نشست. مردم به گردش به نوحه و گریه جمع شدند و صدای همهمه و تسلیت گویی مردم به پا خاست. اما او با اشارهٔ دست از آنان خواست تا سکوت کنند و بنشینند تا برایشان سخن بگوید.