خدیجه

تا همین بعدازظهر در میخانه کوپاکابانای برایتون کار می‌کردم. حسابی انعام می‌گرفتم و همه چیز جبران می‌شد. تعداد زیادی بانکدار پرمدعای لندنی به آنجا می‌آمدند تا ازدواج دیک یا هَری یا توبیاس را جشن بگیرند و آن‌قدر مست بودند که حواسشان به پول‌هایشان نبود؛ شاید هم برای چنین آدم‌هایی پول خرد بودند. ولی امروز بیکارم. دوباره.