خدیجه

و یونیفرمم. اگه قرار بود بین یونیفرم و چرخ‌دستی‌ام یکی رو انتخاب کنم، فکر نمی‌کنم موفق می‌شدم. یونیفرم من آزادی منه. عبای اول و آخر نامرئی شدن. تو گراند رجنسی هر روز تو رختشورخونه هتل خشک‌شویی می‌شه که تو زیرزمین نمور هتل پایین در انتهای راهرویی واقع شده که اتاق‌های تعویض خدمه قرار دارن. هر روز قبل این که سر کار بیام یونیفرمم به در کمدم آویزون شده. تو یه پلاستیک چسبون پیچیده شده و روش کاغذ کوچیکی هست با اسم من که کسی خرچنگ‌قورباغه با ماژیک نوشته. دیدنش اونجا هر روز صبح چه لذتی داره، پوست دوم منـ- تمیز، ضدعفونی‌شده، اتوخورده، با بویی از ترکیب کاغذ نو، استخر سرپوشیده و هیچ. یه شروع جدید. انگار روز قبل و بسیار روزهای پیش از اون همه پاک شده باشن.