ریما در زمان مرگ مادرش هنوز نُهسال نداشت. پدرش هم چند سال قبلتر از دنیا رفت و خانوادهٔ کوچکش را در فقر و تنگدستی رها کرده بود و بیوهٔ تنها که دنبال کار میگشت، نمیتوانست پیشنهاد همسایهٔ یهودی ثروتمندش را برای کار در خانهشان رد کند، چون آنها خانه و غذایش را تأمین و از دختر کوچکش حمایت میکردند تا درس بخواند و در شرایط مناسبی بزرگ شود. اختلاف دین نیز مانع این موضوع نمیشد و سالهای طولانی همسایگی، رابطهٔ بینظیری بین دو خانواده ایجاد کرده بود که عدهای آن را مسخره و عدهٔ دیگر به آن حسادت میکردند.
خدیجه
14
آذر