خدیجه

روز بعد در زوریخ از دور دیدم که یک مأمور پلیس، یک برگهٔ جریمه را زیر برف‌پاک‌کن ماشینم گذاشت. بله، در جای ممنوع پارک کرده بودم. تمام جاپارک‌ها پُر بودند، عجله داشتم و پیدا کردن جاپارکِ قانونی در مرکز زوریخ مثل پیدا کردن یک صندلی تاشو برای آفتاب گرفتن در قطب جنوب است. برای یک لحظه می‌خواستم بروم و برایش توضیح بدهم. خودم را مقابل آن مأمور تصور کردم. درحالی‌که نفس‌نفس می‌زنم و موهایم به‌هم ریخته، سعی می‌کنم که او را متقاعد کنم که وضعیتم را درک کند، اما بی‌خیالش شدم.