«با من حرف نزن مورتیمر. تو خوب میدونی که وقتی همچین رعدوبرقی میزنه هیچجا به اندازهٔ تختخواب خطرناک نیست. این رو توی همهٔ کتابها نوشتهاند؛ اون وقت تو هنوز اونجا دراز کشیدی، از عمد میخوای خودت رو تلف کنی، اون هم خدا میدونه که واسهٔ چی، لابد واسهٔ اینکه همهش بحث کنی و بحث کنی و بحث کنی و…»
«شلوغش نکن اوانجلاین. من که الان توی تختخواب نیستم، من الان…»
(با درخشش ناگهانی برق و در پی آن جیغ وحشتزدهٔ خانم مکویلیامز و صدای مهیب برق، این جمله ناتمام ماند.)
خدیجه
17
آذر