خانم

من فکر می کنم شما تا حدودی مادر منو شناختین و به روحیات ایشون آشنایی دارین! – به عنوان دوست مادرم، بله. ولی به عنوان مادرشوهر نمی دونم چه برخوردی از ایشون قراره ببینم. اگه شما قرار باشه یکی رو انتخاب کنین، کدوم رو ترجیح میدین؟ مادرتون رو یا…؟ – من هردوی شما رو دوست… حرفش را زده بود. از دهنش پریده بود؛ بی اراده، ناخودآگاه. لبخندی پیروزمندانه برلبانم نقش بست. به صورتش نگاه کردم. او هم سرش را بلند کرد. قیافه اش دیدنی شده بود. ناچار او هم لبخندی زد و سرش را به زیر انداخت. سکوتی سنگین اتاق را گرفت. بالاخره به حرف آمد و گفت: – شما انگار سؤالتون یادتون رفت؟! – نه… مهم نیست… جوابی رو که می خواستم، گرفتم.