خانم

گفتم هورمهب چطور می‌شود که یک قوش که بالای سرت پرواز می‌کند می‌تواند تو را از گزند تیرها و شمشیرها و نیزه‌ها و گرزها محافظت کند؟ هورمهب گفت من تصور نمی‌کنم که محافظ من این قوش باشد، بلکه این قوش فقط علامتی است که به من نشان می‌دهد تا روزی که نوبت من نرسیده باشد من کشته نخواهم شد و لذا دلیلی وجود ندارد که من بترسم و من می‌دانم که انسان بیش از یک مرتبه کشته نمی‌شود و هیچ‌کس را نمی‌توان یافت که دو مرتبه به قتل برسد و بنابراین نباید برای واقعه‌ای که فقط یک بار اتفاق می‌افتد انسان در تمام عمر بیمناک باشد، این است که ترس را به خود راه نمی‌دهم و چون نمی‌ترسم، مرگ به طرف من نمی‌آید تا روزی که نوبت من فرا برسد و در آن روز چه شجاعت داشته باشم و چه بترسم خواهم مرد