حامد

دیگر خود را احساس نمی‌کردم. آنچه در اطراف می‌گذشت، بر من غلبه داشت. طبیعت، زنده نبود. باد زوزه می‌کشید و گذرگاهها، مستقیم به درون شب می‌گریختند.